< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

و الجواب[1] عن الاستدلال بها[2] :

[3] 1أنّها لا تدلّ[4] على المنع عن العمل بالظواهر الواضحة المعنى بعد الفحص عن نسخها و تخصيصها و إرادة خلاف ظاهرها في الأخبار؛ إذ[5] من المعلوم أنّ هذا لا يسمّى تفسيراً؛ فإنّ أحداً من العقلاء إذا رأى في كتاب مولاه أنّه أمره بشي‌ءٍ بلسانه المتعارف في مخاطبته له- عربيّاً أو فارسيّاً أو غيرهما- فعمل به و امتثله، لم يُعدّ هذا تفسيراً؛ إذ التفسير كشف القناع[6] .

[7] 2ثمّ لو سلّم[8] كون مطلق حمل اللفظ على معناه تفسيراً، لكن الظاهر أنّ المراد بالرأي هو الاعتبار العقليّ الظنّي الراجع إلى الاستحسان، فلا يشمل حمل ظواهر الكتاب على معانيها اللغويّة و العرفيّة.

[9] 3و حينئذٍ: فالمراد بالتفسير بالرأي: إمّا حمل اللفظ على خلاف‌ ظاهره أو أحد احتماليه؛ لرجحان ذلك في نظره القاصر و عقله الفاتر.

و يرشد إليه: المرويّ عن مولانا الصادق عليه السّلام، قال في حديثٍ طويل: «و إنّما هلك الناس في المتشابه؛ لأنّهم لم يقفوا على معناه و لم يعرفوا حقيقته، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم بآرائهم، و استغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء عليهم السّلام فيعرّفونهم».

و إمّا الحمل على ما يظهر له في بادئ الرأي من المعاني العرفيّة و اللغويّة، من دون تأمّلٍ في الأدلّة العقليّة و من دون تتبّعٍ في القرائن النقليّة، مثل الآيات الأُخر الدالّة على خلاف هذا المعنى، و الأخبار الواردة في بيان المراد منها و تعيين ناسخها من منسوخها.

و ممّا يقرّب هذا المعنى الثاني - و إن كان الأوّل أقرب عرفاً[10] - : أنّ المنهيّ في تلك الأخبار المخالفون الذين يستغنون بكتاب اللّه تعالى عن أهل البيت عليهم السّلام، بل يخطّئونهم به، و من المعلوم ضرورةً من مذهبنا تقديم نصّ الإمام عليه السّلام على ظاهر القرآن، كما أنّ المعلوم ضرورةً من مذهبهم العكس.

و يرشدك إلى هذا: ما تقدّم‌ في ردّ الإمام عليه السّلام على أبي حنيفة حيث إنّه يعمل بكتاب اللّه، و من المعلوم أنّه إنّما كان يعمل بظواهره[11] ، لا أنّه كان يؤوّله بالرأي[12] ؛ إذ لا عبرة بالرأي[13] عندهم مع الكتاب و السنّة.

و يرشد إلى هذا: قول أبي عبد اللّه عليه السّلام في ذمّ المخالفين: «إنّهم ضربوا القرآن بعضه ببعض، و احتجّوا بالمنسوخ و هم يظنّون أنّه الناسخ، و احتجّوا بالخاصّ و هم يظنّون أنّه العامّ، و احتجّوا بأوّل الآية و تركوا السنّة في تأويلها، و لم ينظروا إلى ما يفتح‌ الكلام (به) و إلى ما يختمه، و لم يعرفوا موارده و مصادره، إذ لم يأخذوه عن أهله فضلّوا و أضلّوا»[14] .

و بالجملة: فالإنصاف يقتضي عدم الحكم بظهور الأخبار المذكورة في النهي عن العمل بظاهر الكتاب بعد الفحص و التتبّع في سائر الأدلّة، خصوصاً الآثار الواردة عن المعصومين عليهم السّلام؛ كيف[15] و لو دلّت على المنع من العمل على هذا الوجه، دلّت على عدم جواز العمل بأحاديث أهل البيت عليهم السّلام.

ففي[16] رواية سليم بن قيس الهلالي، عن أمير المؤمنين عليه السّلام: «إنّ أمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثل القرآن، منه ناسخٌ و منسوخٌ، و خاصٌّ و عامٌّ، و محكمٌ و متشابهٌ، و قد كان يكون من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الكلام‌، له وجهان، و كلامٌ عامٌّ و كلامٌ خاصٌّ، مثل القرآن».

و في رواية ابن مسلم: «إنّ الحديث يُنسَخ كما يُنسَخ القرآن».

 


[1] مصنف از دلیل اول اخباری ها در واقع چهار پاسخ می دهند، سه پاسخ حَلّی و یک پاسخ نقضی:.
[2] روایات.
[3] .1 جواب اول مرحوم شیخ(ره)
[4] خلاصه ی پاسخ اول مصنف. این است که بر فرض که پذیرفته شود در اخبار مذکور از تفسیر کردن نهی شده است؛ این دلالت نمی کند بر اینکه ظهور گیری از قرآن و برداشت از آیات قرآنی در مواردی که معنای واضح و روشنی را بیان می نماید جایز نمی باشد، چون به این عمل تفسیر کردن اطلاق نمی شود چون تفسیر به معنای کشف القناع و پرده برداری می باشد و حال اینکه در این موارد کشف القناع صورت نمی گیرد. به عبارتی عنوان تفسیر برخوردار از معنای خاصی نمی باشد بلکه همان معنای متفاهم عند العرف را بیان می نماید لذا در تشخیص اینکه در چه مواردی یک برداشت و ظهورگیری از نوع تفسیر می باشد تا منهیٌ عنه اخبار مذکور واقع گردد و در نتیجه ممنوع باشد و در چه صورتی یک برداشت و ظهورگیری عنوان تفسیر بر آن صادق نمی باشد لذا منهیٌ عنه اخبار مذکور نبوده و آن برداشت و ظهور گیری ممنوع نمی باشد، باید به عرف مراجعه گردد و با مراجعه ی به عرف اینگونه برداشت ها را تفسیر نمی دانند مانند حمل مطلق بر مقید یا مانند تخصیص عام به قیدی از قیود لذا شما نمی توانید بگویید به واسطه ی اخبار مذکور مطلق ظهورگیری و برداشت از قرآن جایز نمی باشد (به عبارت علمی دلیل اول شما أخص از مدعی می باشد چون شما درصدد اثبات ممنوعیت برداشت و ظهورگیری از آیات قرآن به صورت مطلق بوده اید و حال اینکه این اخبار بر فرض پذیرش آنها مطابق مفادی که در نظر شماست، بخشی از آن را ثابت می نماید و آن مواردی است که عرفاً معنی تفسیر کردن صادق باشد
[5] تعلیل لاتدّل.
[6] به معنای پرده برداری.
[7] .2 جواب دوم مرحوم شیخ(ره)
[8] خلاصه ی جواب دوم مصنف. این است که بر فرض که پذیرفته شود به چنین عملی تفسیر کردن اطلاق می شود و به تعبیری هر نوع برداشت و ظهورگیری تفسیر می باشد، باز هم دلیل شما مُدعای مذکور را ثابت نمی نماید چون در روایات مذکور از مطلق تفسیر کردن نهی نشده است بلکه از تفسیر کردن نهی شده است که برگرفته ی از استحسان باشد و تکیه ی بر امور ظنّی و ذوقی داشته باشد و به تعبیری از تفسیر مَن عند نفسه نهی شده است نه از تفسیر با مراجعه ی به متون اهل بیت علیهم السلام و در بسیاری از اخبار مذکور از عنوان تفسیر به رأی نهی شده بود و تفسیر به رأی یا به این معنی است که انسان با تکیه ی بر عقل ناقص خود یک ظهوری را بر ظهور دیگر ترجیح دهد و یا به معنای برداشت و ظهور بدوی و سطحی و بدون تأمل و درنگ است و به تعبیر عامیانه هر چه آید خوش آید و قطعاً در نظر ما نیز این گونه تفسیر کردن ممنوع می باشد. بنابراین مطابق اخبار مذکور از مطلق تفسیر کردن و برداشت و ظهورگیری و لو بعد از تأمل و با مراجعه ی به کلمات معصومین علیهم السلام نهی نشده است لذا این دلیل شما أخص از مدعی می باشد و ما نیز آن بخش از مدعی را قبول داریم
[9] 3 مصنف در این قسمت تحقیقی نسبت به عنوان تفسیر به رأی را ارائه می دهد و در مجموع دو تفسیر برای این عنوان ذکر می نماید و برای هر یک از این دو تفسیر نیز شاهدی از روایات ذکر می نماید؛تفسیر اول این است که گفته شود انسان معانی الفاظ را بدون مراجعه ی به لغت و عرف و با تکیه ی بر عقل ظنی و ناقص خود برداشت نماید.و تفسیر دوم. این است که انسان آیات و روایات را بر همان معانی بدویه ی عرفیه و لغویه حمل نماید بدون اینکه در درک این معانی به عُقلا به قرائن به آیات دیگر و همچنین به اخبار مراجعه نماید
[10] این عبارت در واقع تمسک به قرینه ی مقامیه در جهت اظهار مراد شارع از اخبار مذکور است و آن قرینه این است که مخاطب به این آیات مخالفین امامیه یعنی عامه بوده اند و غرض آنها این بوده است که آنها کتاب خداوند متعال را کافی می دانستند و شعار آنها حسبنا کتاب الله بوده و در نتیجه خود را از مراجعه ی به اهل بیت علیهم السلام بی نیاز می دانستند و این قرینه ی مقامیه نشان دهنده ی آن است که اهل بیت علیهم لسلام به واسطه ی اخبار مذکور درصدد بطلان عمل مخالفین بوده اند نه درصدد ابطال مطلق تفسیر قرآن.
[11] یعنی بدون اینکه دقت و تأمل کند و بدون اینکه خاص را از عام، ناسخ را از منسوخ و... جدا نماید.
[12] با عقل و نظر خودش.
[13] چون استدلالات عقلی و استنتاجات عقلی در نظر آنها تعطیل است.
[14] و این روایت نشان دهنده ی آن است که مذمت آنها بدین جهت می باشد که بدون تأمل و دقت و بدون رجوع به أدله ی نقلیه و عقلیه درصدد تمسک به آیات قرآن وتفسیر آیات و برداشت و ظهورگیری بر می آیند لذا اگر شخصی این اُمورات را در نظر داشته باشد مذمت اهل بیت علیهم السلام شامل آنها نمی شود.
[15] این عبارت در واقع جوابی نقضی از جانب مصنف بر مکتب اخباری گری می باشد و آن اینکه اگر پذیرفته شود اینکه این روایات از عمل کردن به ظواهر قرآن به صورت مطلق نهی نموده اند یعنی مخاطب ولو اینکه اصول عُقلائیه را رعایت کند به قرائن عقلیه و نقلیه و مقامیه و مقالیه مراجعه کند و صدر و ذیل آیات را در نظر بگیرد و آیات را با آیات و روایات دیگر مقایسه نماید باز هم حق ظهور و برداشت ندارد گفته می شود باید بپذیرید که عمل کردن به ظواهر آیات و برداشت از اخبار نیز جایز نمی باشد چون این بیان شما مستلزم آن است که همه ی اصول عُقلائیه عقلیه ی عرفیه در مقام ظهور گیری مخدوش گردد و با این وجود چگونه شما از اخبار و روایات برداشت و ظهور گیری می نمایید.
[16] فاء تعلیل می باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo