< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

أمّا الكلام في الخلاف الأوّل، فتفصيله:

أنّه ذهب جماعةّ من الأخباريّين‌ إلى المنع عن العمل[1] بظواهر الكتاب من دون ما يرد التفسير و كشف المراد عن الحجج المعصومين صلوات اللّه عليهم.

و أقوى ما يُتمسّك لهم على ذلك[2] وجهان:

أحدهما[3] : الأخبار المتواترة المدّعى ظهورها في المنع عن ذلك:

مثل النبويّ صلّى اللّه عليه و آله: «من فسّر القرآن برأيه[4] فَليَتَبَوَّأ[5] مقعده[6] من النار».

و في رواية اُخرى: «من قال في القرآن بغير علمٍ[7] فليتبوّأ ...».

و في نبويٍّ ثالث: «من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على اللّه الكذب».

و عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: «من فسّر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر، و إن أخطأ سقط أبعد من السماء[8] ».

و في النبويّ العامّي: «من فسّر القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ».

و عن مولانا الرضا عليه السّلام، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليه السّلام، قال: «قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: إنّ اللّه عزّ و جلّ قال في الحديث القدسيّ:

ما آمن بي من فسّر كلامي برأيه، و ما عرفني من شبّهني بخلقي، و ما على ديني من استعمل القياس في ديني».

و عن تفسير العياشي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: «قال: من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر، و من فسّر برأيه آيةً من كتاب اللّه فقد كفر».

و عن مجمع البيان: أنّه قد صحّ عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و عن الأئمة القائمين‌ مقامه: أنّ تفسير القرآن لا يجوز إلّا بالأثر الصحيح و النصّ الصريح‌.

و قوله عليه السّلام: «ليس شي‌ءٌ أبعد من عقول الرجال[9] من تفسير القرآن؛ إنّ الآية يكون أولها في شي‌ءٍ و آخرها في شي‌ءٍ، و هو كلامٌ متّصلٌ ينصرف إلى وجوه».

و في مرسلة شبيب‌ بن أنس، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، أنّه قال لأبي حنيفة: «أنت فقيه أهل العراق؟ قال: نعم، قال: فبأيّ شي‌ءٍ تفتيهم؟

قال: بكتاب اللّه و سنّة نبيّه صلّى اللّه عليه و آله، قال: يا أبا حنيفة، تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: نعم، قال عليه السّلام: يا أبا حنيفة، لقد ادّعيت علماً! ويلك، ما جعل اللّه ذلك إلّا عند أهل الكتاب الذين اُنزل عليهم، ويلك، و لا هو إلّا عند الخاصّ من ذرّية نبيّنا محمّد صلّى اللّه عليه و آله، و ما ورّثك اللّه من كتابه حرفاً».

و في رواية زيد الشحّام، قال: «دخل قتادة على أبي جعفر عليه السّلام، فقال له: أنت فقيه أهل البصرة؟ فقال: هكذا يزعمون، فقال عليه السّلام: بلغني أنّك تفسِّر القرآن، قال: نعم ...»- إلى أن قال له-: «يا قتادة، إن كنت قد فسَّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و أهلكت، و إن كنت قد فسّرته من الرجال فقد هلكت و أهلكت، ويحك يا قتادة، إنّما يعرف القرآن من خوطب به».

إلى غير ذلك ممّا ادّعى في الوسائل- في كتاب القضاء- تجاوزها عن حدّ التواتر.

و حاصل هذا الوجه[10] يرجع إلى: أنّ منع الشارع عن ذلك[11] يكشف عن أنّ مقصود المتكلّم ليس تفهيم مطالبه[12] بنفس هذا الكلام، فليس[13] من قبيل المحاورات العرفيّة.

 


[1] البته همانطور که در گذشته نیز بیان شد و از خلال مباحث آینده نیز روشن می گردد، اختلاف اخباریون و اصولیون یک اختلاف صغروی می باشد یعنی ما نمی توانیم از آیات قرآن برداشت و ظهورگیری نماییم ولی بعد از برداشت و ظهورگیری هیچ اختلافی در کبری یعنی جواز عمل به این ظهور وجود ندارد. به تعبیر دیگر آنها می گویند اصول لفظیه مانند اصل عدم قرینه که در محاورات عرفیه و تخاطب عقلاً، مورد اعتماد قرار می گیرد و به واسطه آنها مراد متکلم روشن می گردد، در مورد آیات قرآن کارایی ندارد چون که غرض متکلم یعنی شارع مقدس از آیات قرآن، تفهیم مقاصد با تفسیر اهل بیت علیهم السلام می باشد نه تفسیر به صورت مستقل و منفرد. مانند اینکه متکلم یک جمله ای را بگوید و تفسیر آن را به شخص ثالثی واگذار نماید، در این صورت ما حق نداریم از کلام متکلم بدون تفسیر آن شخص، برداشت و ظهور گیری نماییم بلکه هر آنچه را که آن شخص ثالث بگوید معتبر و حجت می باشد.
[2] منع عمل به ظواهر کتاب بدون کلام و تفسیر اهلبیت علیهم السلام.
[3] دلیل اول آنها این است که روایات متواتره ای وجود دارد که ادّعا شده است این روایات ظهور در این دارند که عمل کردن به ظواهر قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام جایز نمی باشد و بلکه در بعضی از این روایات، این عمل (یعنی عمل به ظواهر کتاب بدون مراجعه به تفسیر اهل بیت علیهم السلام) به شدت مورد مذمت و توبیخ قرار گرفته است. و واضح است که اگر متکلمی بگوید حق برداشت و ظهورگیری از کلام من را ندارید مگر با مراجعه به کلمات اهل بیت علیهم السلام، همه ی عُقلا می پذیرند که ما نمی توانیم به صورت مستقل و منفرد از کلام او برداشت نماییم.
[4] و آنها می گویند مراد از تفسیر به رأی برداشت و ظهورگیری از آیات قرآن است بدون ورود تفسیری از اهل بیت علیهم السلام.
[5] به معنای این که باید آماده ببیند.
[6] جایگاهش را.
[7] که اینها (اخباریون) می گویند مراد از بغیر علمٍ وارد نشدن تفسیر از اهلبیت علیهم السلام می باشد.
[8] یعنی افتاده می شود از جایی بالاتر از آسمان.
[9] یعنی عقل آدمی هرگز دسترسی به تفسیر قرآن پیدا نمی کند.
[10] أی وجه اول.
[11] تفسیر قرآن بدون کلام اهلبیت علیهم السلام.
[12] به تعبیری با برهان إنّی در می یابیم که منع از تفسیر قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام کاشف از این است که سِنخ کلام قرآن غیر از کلام عُقلا می باشد چون کلام عُقلا این گونه می باشد که درصدد تفهیم مقاصد خود می باشند لذا متکلم نیز می تواند با تکیه بر اصول لفظیه مانند اصل عدم قرینه درصدد کشف مراد جدی متکلم برآید و آن مراد را بر عهده او قرار دهد و همان را ملاک رفتار خود قرار دهد. ولی کلام قرآن این گونه نمی باشد و درصدد تفهیم مقاصد خود به صورت مستقل و منفرد نمی باشد لذا نمی توانیم مانند محاورات عرفیه با تکیه بر اصول لفظیه از کلام متکلم برداشت نموده و این برداشت را بر عهده ی او قرار دهیم و ملاک اعمال و رفتار خود قرار دهیم و این ملاک را در مسیر عمل به شریعت قرار دهیم بلکه باید به کلام اهل بیت علیهم السلام یعنی مفسران واقعی قرآن مراجعه نماییم.
[13] هذا الکلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo