< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

و أمّا قولك[1] ‌: إنّ مرجع تدارك مفسدة مخالفة الحكم الواقعي بالمصلحة الثابتة في العمل على طبق مؤدّى الأمارة إلى التصويب الباطل؛ نظراً إلى خلوّ الحكم الواقعي حينئذٍ عن المصلحة الملزمة التي تكون في فوتها المفسدة، ففيه[2] :

منعُ كون هذا تصويباً؛ كيف[3] و المصوّبة يمنعون حكم اللّه في الواقع، فلا يعقل عندهم إيجابُ العمل بما جعل طريقاً إليه[4] و التعبّد بترتيب آثاره في الظاهر[5] ، بل التحقيق عدّ مثل هذا، من وجوه الردّ على المصوّبة.

جلسه 45 (ص 121)

و أمّا ما ذكر: من أنّ الحكم الواقعي[6] إذا كان مفسدة مخالفته متداركة بمصلحة العمل‌ على طبق الأمارة، فلو بقي[7] في الواقع كان حكماً بلا صفة[8] ، و إلّا[9] ثبت انتفاء الحكم في الواقع[10] ، و بعبارةٍ اُخرى: إذا فرضنا الشي‌ء في الواقع واجباً و قامت أمارة على تحريمه[11] ، فإن لم يحرم ذلك الفعل[12] ، لم يجب[13] العمل بالأمارة، و إن حَرُم، فإن بقي الوجوب[14] لزم اجتماع الحكمين المتضادّين، و إن انتفى[15] ثبت انتفاء الحكم الواقعيّ[16] ، ففيه[17] :

أنّ المراد بالحكم الواقعيّ[18] الذي يلزم بقاؤه، هو الحكم المتعيّنُ‌ المتعلّقُ بالعباد[19] الذي يحكي عنه الأمارة و يتعلّق به العلمُ أو الظنّ و اُمَرَ السفراء بتبليغه، و إن لم يلزم امتثاله فعلاً في حقّ من قامت عنده أمارةٌ على خلافه، إلّا أنّه يكفي في كونه حكمه‌ الواقعي: أنّه لا يعذر فيه إذا كان عالماً به أو جاهلاً مقصّراً، و الرخصة في تركه عقلاً كما في الجاهل القاصر، أو شرعاً كمن قامت عنده أمارةٌ معتبرة على خلافه.

و ممّا ذكرنا[20] يظهر حال الأمارة على الموضوعات الخارجيّة؛ فإنّها من هذا القسم الثالث[21] .

و الحاصل: أنّ المراد بالحكم الواقعي[22] ، هي‌: مدلولات الخطابات الواقعيّة الغير المقيّدة[23] بعلم المكلّفين و لا بعدم قيام الأمارة على خلافها، و لها[24] آثارٌ عقليّة[25] و شرعيّة[26] تترتّب عليها عند العلم بها أو قيام أمارةٍ حَكَمَ[27] الشارع بوجوب البناء على كون مؤدّاها هو الواقع، نعم هذه ليست أحكاماً فعليّة بمجرّد[28] وجودها الواقعي.

و تلخّص[29] من جميع ما ذكرنا: أنّ ما ذكره ابنُ قبة- من استحالة التعبّد بخبر الواحد أو بمطلق[30] الأمارة الغير العلميّة- ممنوع على إطلاقه، و إنّما يقبح[31] إذا ورد التعبّد على بعض الوجوه[32] ، كما تقدّم تفصيل ذلك.

 


[1] مستشکل- این عبارت در واقع به ایراد مستشکل و پاسخ از آن با زاویه ای دیگر می پردازد و آن اینکه مستشکل می گوید: مطابق مبنای شما یعنی مصلحت سلوکیه، مفسده ی ترک واجب واقعی به واسطه ی مصلحت عمل کردن به أماره، جبران می گردد؛ در این صورت و با این فرض مصلحت واجب واقعی یعنی صلاة ظهر فرضاً، نمی تواند مؤثر در جهت ثبوت حکم باشد چون مصلحت و مفسده در صورتی حکمی را ثابت می نمایند که ملزمه باشند و با وجود جبران مصلحت عمل به أماره، جایی برای تأثیر مصلحت واجب واقعی وجود نخواهد داشت؛ به همین جهت باید گفته شود مطابق مصلحت سلوکیه نیز یک حکم بر مکلف ثابت می گردد و آن حکمی است که مؤّدای أماره می باشد و هذا تصویب باطل.
[2] مصنف در پاسخ می فرماید: همانطور که بیان شد مطابق با مسلک دوم یعنی سببیت بعد از اقامه أماره در ظاهر، دیگر حکمی به عنوان حکم واقعی در واقع لحاظ نمی شود به همین جهت اهل تصویب آثاری بر حکم واقعی در واقع مترتب نمی نمایند مثلاً می گویند: در صورت کشف خلاف اعاده و قضا لازم نیست و حال اینکه مطابق مصلحت سلوکیه بعد از قیام أماره نیز حکم واقعی درواقع به حال خود باقی است و نهایتاً به مرحله ی فعلیت و تنجّز نمی رسد لذا می بینیم که در بعضی از موارد بر آن حکم واقعی آثاری مانند اعاده و قضاء مترتب می گردد بنابراین مصلحت سلوکیه نه تنها بازگشت به تصویب نمی نماید بلکه رَدّی براهل تصویب به حساب می آید.
[3] أی کیف یکون تصویباً.
[4] واقع.
[5] زیرا این مطالب حاکی از آن است که حکم الله واقعی که مشترک بین عالم و جاهل است به حال خود باقی است و نهایتاً فعلاً به لحاظ وجود مانع منجز نمی باشد حال اینکه مُصَوبه چنین مطلبی را نمی پذیرند پس چگونه می توان گفت که مصلحت سلوکیه بازگشت به وجه دوم می نماید و از تصویب سر در می آورد.
[6] مثل وجوب صلاة ظهر.
[7] حکم واقعی.
[8] زیرا مصلحت آن با مصلحت سلوکیه بر طبق أماره زائل شده است و واضح است که این(اثبات حکم بلاصفة) مورد پذیرش امامیه نمی باشد زیرا مطابق مکتب امامیه احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه و نفس الأمریه می باشند.
[9] إن لم یبق فی الواقع.
[10] قیدِ إنتفاء می باشد. و زمانی که حکمی در واقع نباشد تنها یک حکم ثابت می گردد و آن همان حکمی است که مُؤَدی أماره می باشد و این یعنی تصویب و تصویب باطل است.
[11] چون فرض آن است که نماز جمعه واجب است پس غیر از آن حرام می باشد.
[12] فعلی که در واقع واجب بوده (صلاة ظهر).
[13] و حال اینکه فرض آن است که عمل به أماره واجب است.
[14] وجوب آن فعل مثل نماز ظهر.
[15] وجوب ذلک الفعل (صلاة ظهر).
[16] و این یعنی ثبوت یک حکم واحد مطابق با أماره لذا منجرب به تصویب می شود و تصویب باطل است.
[17] ما ذُکر.
[18] به تعبیر دیگر ما می گوییم ثَبَت إنتفاءُ الحکمُ الواقعی فی الظاهر لا فی الواقع و یا به تعبیری ما می گوییم حکم واقعی در واقع وجود دارد و در عین حال اجتماع حُکمین متضادین لازم نمی آید چون حکم واقعی موجود لازم الإمتثال نبوده و منجّز نمی باشد.
[19] چه عالم و چه جاهل.
[20] ازاین توضیحاتی که در مورد مصلحت سلوکیه گذشت و بیان شد مسلک سلوکیه معنایش این است که تا زمانی کشف خلاف نشود، أماره معتبر می باشد ولی اگر کشف خلاف شد أماره معتبر نبوده و ما مأمور به واجب واقعی می باشیم، وضعیت أماره ی در موضوعات مانند بیّنه، سوق المسلمین و أصالة الصحة فی فعل المسلم و أمثال آن روشن می گردد. یعنی این أماره نیست تا زمانی که کشف خلاف نشوند معتبر می باشند ولی بعد از کشف خلاف هیچ اثری بر آنها مترتب نمی گردد.
[21] یعنی تا زمانی که أماره قائم باشد، لازم الإمتثال است و به موضوعی که أماره بر آن قائم شده است عمل می شود و زمانی که خلافش ثابت شود أماره مفید فائده نبوده و موضوع مذکور مثل موت زید از اعتبار ساقط می شود ولم یترتب علیه اثرٌ أصلاً.
[22] یعنی واقعی اولی که مشترک بین عالم و جاهل است.
[23] به تعبیر دیگر برای ذات موضوع به لحاظ برخورداری آن از مصلحت یا مفسده ی ذاتیه جعل شده است لذا هیچ نظری به علم یا جهل مکلفین نشده است و به همین جهت مشترک بین عالم و جاهل می باشند.
[24] خطابات واقعیه.
[25] مثل وجوب اطاعت.
[26] مثل حرمت نافله در وقت وجوب آنها.
[27] صفت أمارةٍ.
[28] بلکه فعلیت آنها متوقف است بر وجود علم به آنها یا قیام أماره موافق با آنها.
[29] مصنف بعد از بیان مبانی طریقیت، سببیت با دو معنای آن و سلوکیه و همچنین تنقیح مسلک مختار یعنی مصلحت سلوکیه به اصل بحث یعنی امکان وقوعی تعبد به ظنون بر می گردند و یک جمع بندی اجمالی نسبت به نظریه ی إبن قبه یعنی عدم امکان وقوعی تعبد به ظنون، در مقابل مشهور، انجام می دهند تا اینکه مقدمه ای برای ورود در بیان مبنای سوم باشد. و آن مبنا وجوب تعبد شارع به ظنون است در مقابل إبن قبه که قائل به استحاله بوده است و در مقابل مشهور که قائل به جواز بوده اند.
[30] که دلیل دوم إبن قبه دلالت بر آن داشت.
[31] تعبد به أمارات.
[32] مثلاً تعبد شارع به أمارات در فرض انفتاح باب علم و بنابر مسلک طریقیت ممنوع است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo