< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

و إن أراد الامتناع مع انفتاح باب العلم و التمكّن منه في مورد العمل بالخبر، فنقول:

إنّ التعبّد بالخبر حينئذٍ[1] يُتصوّر على وجهين[2] :

أحدهما: أن يجب العمل به لمجرّد كونه طريقاً إلى الواقع و كاشفاً ظنيّاً عنه، بحيث لم يلاحظ فيه مصلحة سوى الكشف عن الواقع، كما قد يتّفق ذلك حين انسداد باب العلم و تعلّق الغرض بإصابة الواقع؛ فإنّ الأمر بالعمل بالظنّ الخبري او غيره لا يحتاج[3] إلى مصلحةٍ سوى كونه كاشفاً ظنيّاً عن الواقع.

الثاني: أن يجب العمل به لأجل أنّه يحدث فيه- بسبب قيام تلك الأمارة- مصلحةٌ راجحة على المصلحة الواقعيّة التي تفوت عند مخالفة تلك الأمارة للواقع، كأن يحدث في صلاة الجمعة- بسبب إخبار العادل بوجوبها- مصلحةٌ راجحة على المفسدة في فعلها على تقدير حرمتها واقعاً.

أمّا إيجاب العمل بالخبر على الوجه الأوّل[4] ، فهو و إن كان[5] في نفسه قبيحاً مع فرض انفتاح باب العلم- لما[6] ذكره المستدلّ من تحريم الحلال و تحليل الحرام- لكن لا يمتنع أن يكون الخبر أغلبَ مطابقة للواقع في نظر الشارع من الأدلّة القطعيّة التي يستعملها المكلّف للوصول إلى الحرام و الحلال الواقعيّين، أو يكونا متساويين في نظره من حيث الإيصال إلى الواقع[7] .

إلّا أن يقال[8] : إنّ هذا[9] رجوع إلى فرض انسداد باب العلم و العجز عن الوصول إلى الواقع؛ إذ ليس المراد انسداد باب الاعتقاد و لو كان جهلاً مركّباً، كما تقدّم سابقاً.

فالأولى[10] : الاعتراف بالقبح مع فرض التمكّن من الواقع.

 

جلسه 40 (ص 110)

و أمّا وجوب العمل بالخبر على الوجه الثاني، فلا قبح[11] فيه[12] أصلاً، كما لا يخفى.

قال في النهاية في هذا المقام[13] - تبعاً للشيخ قدّس سرّه في العدّة-: إنّ الفعل الشرعي إنّما يجب لكونه[14] مصلحة[15] ، و لا يمتنع[16] أن يكون مصلحةً إذا فعلناه و نحن على صفةٍ مخصوصة، و كونُنا ظانّين بصدق الراوي صفةٌ من صفاتنا، فدخلت في جملة أحوالنا التي يجوز كون الفعل عندها مصلحة، انتهى موضع الحاجة.

 


[1] هنگام انفتاح علم.
[2] یکی مسلک طریقیت و دیگری مسلک سببیت که تفصیل هر یک از این دو و همچنین مصلحت سلوکیه که مختار مصنف می باشد، در آینده به صورت تفصیلی مورد بحث قرار می گیرد.خلاصه ی بیان مصنف این می شود که مقایسه ی طُرق قطعیه با طُرق ظنیه در فرض انفتاح باب علم، إبتداءً و بدون تجزیه و تحلیل این مطلب را به ذهن می رساند که إرجاع شارع به طُرق ظنیه با وجود شرائط برای تحصیل قطع به سبب طُرق قطعیه، امری قبیح می باشد. ولکن در مورد طُرق قطعیه سه حالت متصور است؛ _ یکی همیشه مطابق با واقع هستند؛ در این صورت قطعاً فرستادن شارع به دنبال طُرق ظنیه معقول نمی باشد و قطعاً إلغاء در مفسده و تفویت در مصلحت به حساب می آید. _ دیگر اینکه طُرق قطعیه نیز مانند طُرق ظنیه احتمال خطا و عدم مطابقت با واقع را داشته باشند؛ در این صورت ارجاع شارع به طُرق ظنیه معقول می باشد و نمی توان گفت تحلیل حرام یا تحریم حلال لازم می آید چون همین مطلب در طُرق قطعیه نیز وجود دارد فلذا بیان إبن قبه و استدلال دوم او نمی تواند مانعیت داشته باشد. _ و سوم اینکه با دلیلی ثابت گردد نه تنها طُرق قطعیه مانند طُرق ظنیه احتمال خطا در آنها وجود دارد، بلکه طُرق قطعیه از خطای بیشتری برخوردار می باشند مثلاً با مراجعه ی به تاریخ ثابت گردد اکثر روایات متواتره ی ما بر اساس دسیسه به حد تواتر رسیده اند؛ در این صورت ارجاع شارع به طُرق ظنیه نه تنها ممتنع نمی باشد بلکه أولی می باشد. بنابراین از آنجا که مراد علماء از انفتاح باب علم، مطابقت قطعی با واقع نمی باشد، لذا ارجاع شارع به ظنون معتبره مانند خبر واحد، ممتنع نمی باشد و دلیلی بر منع آن یافت نمی شود.
[3] زیرا با وجود قابلیت کشف از واقع قابلیت تعبد و پذیرش را دارا می باشد و نیازی به لحاظ مصلحتی دیگر در آن در جهت پذیرش نمی باشد.
[4] یعنی طریقیت.
[5] ایجاب.
[6] زیرا در فرض مُستدلِ خبر برخوردار از خطای بسیار بوده و قابلیت اعتماد را ندارد.
[7] و در این دو فرض قبحی در ایجاب عمل به خبر واحد و دیگر ظنون وجود ندارد تا اینکه مانع از امکان تعبد به آنها شود.
[8] این عبارت در واقع دفع دخل مقدر می باشد و آن اینکه مراد اصولیون از انسداد و انفتاح باب علم، باب اعتقاد و قطع می باشد نه باب علم و مطابقت با واقع لذا با فرض انفتاح باب علم به معنای مورد نظر اصولیون دو احتمال گذشته نیز متصور است چون احتمال دارد قطع و اعتقاد او، جهل مرکب باشد. بله اگر مراد اصولیون از انفتاح باب علم، علم و مطابقت با واقع بود تنها یک احتمال متصور بود و آن مطابقت قطع با واقع و دیگر جایی برای طرح دو احتمال گذشته وجود نداشت.
[9] اینکه خبر مُطابقتش با واقع بیشتر از طرق قطعیه باشد یا اینکه مساوی با آنها باشد.
[10] یعنی اگر فرض شود طریقی وجود دارد که ما را یقیناً به واقع می رساند در اینجا قطعاً ارجاع شارع به ظنون قبیح بوده و محال است چون با این فرض در پیروی نمودن از قطع تحلیل حرام و تحریم حلال لازم نمی آید ولی در پیروی کردن از ظنون، لازم می آید کما ذهب إلیه إبن قِبه.
[11] زیرا مصلحت فوت شده ی در واقع فرضاً به واسطه ی مصلحت حادث شده ی به واسطه ی طریق ظنی، جبران می گردد و هکذا فی المفسدة.
[12] وجوب العمل بالخبر علی الوجه الثانی.
[13] غرض مصنف از آوردن بیان علامه(ره)در نهایه این است که بگوید(لایمتنع) و از این طریق امکان وقوعی آن را با توسل به عبارت علامه(ره) ثابت نماید.
[14] فعل.
[15] به تعبیری احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیّه و نفس الأمریه می باشند.
[16] به تعبیری دیگر همانطور که فعل به حسب ذاتش برخوردار از مصلحت می باشد به اعتبار اینکه فاعل آن برخوردار از صفتی نیز می باشد نیز صاحب مصلحت می گردد مثلاً عمل ضرب بذاته برخوردار از مصلحت نمی باشد ولی اگر فاعل آن در جهت تأدیب ضرب را انجام دهد عمل او مُتّصف به صفت حُسن می گردد و برخوردار از مصلحت می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo