< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

و إن كانت المخالفة مخالفةً لخطابٍ مردَّدٍ بين خطابين[1] - كما إذا علمنا بنجاسة هذا المائع[2] أو بحرمة هذه المرأة، أو علمنا بوجوب الدعاء[3] عند رؤية هلال شهر رمضان أو بوجوب الصلاة عند ذكر النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم- ففي المخالفة القطعيّة حينئذٍ وجوه[4] :

أحدها: الجواز مطلقاً [5] ؛ لأنّ المردّد[6] بين الخمر و الأجنبيّة لم يقع النهي[7] عنه في خطابٍ من الخطابات الشرعيّة حتّى يحرم ارتكابه، و كذا المردّد بين الدعاء و الصلاة؛ فإنّ الإطاعة و المعصية عبارة عن موافقة الخطابات التفصيليّة و مخالفتها[8] .

الثاني: عدم الجواز مطلقاً؛ لأنّ مخالفة الشارع[9] قبيحةٌ عقلاً مستحقّةٌ للذمّ عليها، و لا يُعذَرُ فيها إلّا الجاهل[10] بها.

الثالث: الفرق بين الشبهة في الموضوع و الشبهة في الحكم، فيجوز في الاُولى دون الثانية؛ لأنّ المخالفة القطعيّة في الشبهات الموضوعيّة فوق حدّ الإحصاء[11] ، بخلاف الشبهات الحكميّة، كما يظهر من كلماتهم في مسائل الإجماع المركّب[12] .

و كأنّ الوجه[13] ما تقدّم: من أنّ الاُصول في الموضوعات تُخرج مجاريها عن موضوعات أدلّة التكليف، بخلاف الاُصول في الشبهات الحكميّة؛ فإنّها[14] منافية[15] لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالاً.

و قد عرفت ضعف ذلك[16] ، و[17] أنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب‌ على ذلك، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافياً[18] لنفس الدليل الواقعي، إلّا أنّه حاكمٌ عليه[19] لا معارضٌ[20] له، فافهم.

جلسه 33 (ص 95)

الرابع: الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحداً بالنوع- كوجوب أحد الشيئين- و بين اختلافه[21] ، كوجوب الشي‌ء و حرمة آخر[22] .

و الوجه في ذلك: أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة[23] بأسرها في حكم خطابٍ واحدٍ بفعل الكلّ[24] ، فترك البعض[25] معصيةٌ عرفاً، كما لو قال المولى: افعل كذا و كذا و كذا، فإنّه بمنزلة افعلها جميعاً، فلا فرق في العصيان بين ترك واحدٍ منها معيّناً [26] أو واحدٍ غير معيّنٍ[27] عنده.

نعم، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحدٍ من المحتملين كلامٌ آخر مبنيٌّ على: أنّ مجرّد العلم[28] بالحكم الواقعي يقتضي البراءة[29] اليقينية عنه، أو يكتفى بأحدهما؛ حذراً عن المخالفة القطعيّة التي هي بنفسها مذمومةٌ عند العُقلاء و يُعَدُّ معصية عندهم و إن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطابٍ مجمل.

و الأقوى من هذه الوجوه: هو الوجه الثاني[30] ، ثمّ الأوّل[31] ، ثمّ الثالث[32] . [33]

هذا كلّه في اشتباه الحكم من حيث الفعل المكلّف به.

و أمّا الكلام في اشتباهه من حيث الشخص المكلّف بذلك الحكم، فقد عرفت أنّه[34] :

يقع تارةً في الحكم الثابت لموضوعٍ واقعيٍّ مردَّدٍ بين شخصين، كأحكام الجنابة المتعلّقة بالجنب المردّد بين واجدي المني.

و قد يقع في الحكم الثابت لشخصٍ من جهة تردّده بين موضوعين، كحكم الخنثى المردّد بين الذكر و الاُنثى.

 


[1] به تعبیر دیگر علم تفصیلی حاصل از علم اجمالی بازگشت به خطابی که در شریعت وجود داشته باشد نمی نماید و نهایتاً دو خطاب مستقل نسبت به هر طرف از اطراف علم اجمالی وجود دارد و چون مکلف نمی داند کدام یک از آن دو خطاب به او تعلق گرفته است، خطاب مردد بین خطاب می گردد.
[2] این مثال برای شبهه موضوعیه می باشد یعنی مکلف نمی داند که تکلیف به إجتنب عن النجس شامل او می شود یا تکلیف إجتنب عن الأجنبیة.
[3] این مثال برای شبهه حکمیه است که تردید از جانب خطاب شارع می باشد.
[4] از آنجا که بعضی از این وجوه قائل خاصی ندارند لذا تعبیر به وجوه نموده اند نه أقوال.
[5] در مقابل تفصیلات بعدی است یعنی خواه شبهه حکمیه باشد و خواه شبهه موضوعیه باشد و خواه دو خطاب از نوع واحد باشند مثلاً هر دو وجوبی باشند و خواه از دو نوع مختلف باشند مثلاً یکی وجوبی و دیگری تحریمی باشد.
[6] موضوعی که مردد است.
[7] یعنی خطاب تفصیلی نسبت به آن نداریم.
[8] و در مانحن فیه فرض آن است که خطاب تفصیلی نسبت به این موضوع مردد بین خمر یا أجنبیه و همچنین مردد بین صلاة یا دعا وجود ندارد به تعبیر دیگر در چنین مواردی شک در تکلیف می باشد و اصل براءة جاری می گردد و با وجود اصل براءة در واقع مخالفتی صورت نگرفته است.
[9] عن قصدٍ و علم.
[10] لذا عالِم به مخالفت معذور نمی باشد خواه تفصیلاً علم داشته باشد و خواه اجمالاً علم داشته باشد.
[11] که مواردی از آن، ذیل علم تفصیلی متولد از علم اجمالی ذکر شده بود که البته از آنها پاسخ داده شده است.
[12] که تصریح می کنند به عدم جواز مخالفت و عدم جواز رجوع به قول ثالث کمامرّ.
[13] وجه جواز مخالفت در شبهات موضوعیه.
[14] اصول.
[15] چون اصل می گوید هیچ تکلیفی ثابت نمی باشد ولی علم اجمالی می گوید یک تکلیف لزومی ثابت است.
[16] اینکه اصل در موضوعات باعث خروج موضوع از تحت أدله ی تکالیف شرعیه می شود.
[17] عطف تفسیری می باشد.
[18] مثلاً اصل می گوید نجاستی وجود ندارد تا آنکه اجتناب از آن لازم باشد ولی علم اجمالی می گوید نجاست یقینی و مردد بین دو موضوع وجود دارد فلذا اجتناب از آن واجب است.
[19] چون باعث نفی موضوع دلیل حکم واقعی می شود. البته همانطور که بیان شد این مطلب در فرضی است که اصل عملی در یکی اطراف علم اجمالی و بدون لحاظ طرف دیگر جاری گردد.
[20] بخلاف اصل در شبهات حکمیه که معارض با مفاد دلیل واقعی می باشد مثلاً در مثال گذشته بعد از اجرای اصل گفته می شود هیچ تکلیفی ثابت نمی باشد ولی مفاد دلیل واقعی که از طریق علم اجمالی ثابت می باشد می گوید یک تکلیف لزومی ثابت است.
[21] الحکم المشتبه.
[22] که در صورت اول مخالفت جایز نیست ولی در صورت دوم مخالفت جایز است.
[23] و کذا المحرمات.
[24] لذا گویا شارع ابتداءً تمام واجبات و تمام محرّمات را تصوّر نموده است و حکم به وجوب و یا حکم به حرمت آنها نموده است به تعبیری گویا بر جایی که مکلف علم به نوع تکلیف دارد، خطاب واحدی در شریعت وجود دارد و مخالفت با آن خطاب جایز نیست.
[25] یعنی ترک بعض بصورت مشخص و معیّن در صورتی که علم تفصیلی دارد و به صورت مردد در صورتی که علم اجمالی دارد. به تعبیری عرفاً، شرعاً و عقلاً ترک واجبات و ترک محرمات قبیح و حرام است خواه تفصیلاً ترک گردند و خواه اجمالاً کما لو قال المولی.
[26] در صورتی که علم تفصیلی دارد.
[27] در صورتی که علم اجمالی دارد.
[28] خواه علم اجمالی باشد.
[29] به تعبیری آیا همانطور که علم تفصیلی موافقت قطعیه می طلبد علم اجمالی نیز موافقت قطعیه می طلبد یا نهایتاً مخالفت قطعیه حرام است.
[30] به خاطر اینکه مخالفت با شارع علی أی حالٍ قبیح است و لا یعذر فیها إلا الجاهل بها.
[31] یعنی بر فرض نپذیرفتن قول دوم و بطلان آن قول اول رجحان دارد چون عقل هیچ تفاوتی بین شبهات موضوعیه و حکمیه نمی بیند همچنان که هیچ تفاوتی بین خطابات متّحد در نوع و خطابات مختلف در نوع نمی بیند.
[32] یعنی بر فرض نپذیرفتن قول دوم و اول و قول سوم رجحان دارد چونکه اصل در شبهات موضوعیه حاکم است بر دلیل حکم واقعی و باعث می گردد که موضوع حکم واقعی برداشته شود مثلاً در مثال إناءَین مشتبهین بعد اجرای اصل و حکم به طهارت نجاستی وجود ندارد ظاهراً تا اینکه دلیل إجتنب عن النجس شامل مکلف گردد و مخالفت با آن محقق گردد.
[33] و اما بطلان قول چهارم واضح است چونکه اولاً همانطور که خطابات واحد در نوع را می توان به خطاب واحد برگرداند، خطابات مختلف در نوع را نیز می توان به خطاب واحد برگرداند مثلاً گفته شود التزم بما صَدر عن الشارع و ثانیاً ارجاع هر یک از این خطابات(خطابات واحد یا متعدد) به خطاب واحد، نتیجه ی آن یک خطاب انتزاعی می باشد که هیچ دلیلی بر حجیت آن و لزوم تبعیت از آن وجود ندارد تا اینکه گفته شود مخالفت با آن جایز نمی باشد.
[34] اشتباه از شخص مکلف.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo