< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

و لو فرض[1] ثبوت الدليل- عقلاً أو نقلاً- على وجوب الالتزام بحكم اللّه الواقعي، لم ينفع[2] ؛ لأنّ الاُصول تحكم في مجاريها بانتفاء الحكم الواقعي، فهي[3] - كالاُصول في الشبهة الموضوعيّة- مُخرجة[4] لمجاريها عن موضوع ذلك الحكم، أعني وجوب الأخذ بحكم اللّه[5] .

هذا[6] ، و لكنّ التحقيق[7] : أنّه[8] لو ثبت هذا التكليف- أعني وجوب الأخذ بحكم اللّه و الالتزام به مع قطع النظر عن العمل- لم تجرِ الاُصول؛ لكونها[9] موجبةً للمخالفة العمليّة للخطاب التفصيلي أعني وجوب الالتزام بحكم اللّه، و هو[10] غير جائزٍ حتّى في الشبهة الموضوعيّة- كما سيجي‌ء- فيخرج[11] عن المخالفة الغير العمليّة.

فالحقّ[12] : منع فرض قيام الدليل على وجوب الالتزام بما جاء به الشارع‌.

فالتحقيق[13] ‌: أنّ طرح‌ الحكم الواقعي و لو كان معلوماً تفصيلاً ليس محرَّماً إلّا من حيث كونها معصيةً[14] دلّ العقل على قبحها و استحقاق العقاب بها، فإذا فرض العلم تفصيلاً بوجوب شي‌ءٍ فلم يلتزم به[15] المكلّف إلّا أنّه‌ فعله لا لداعي الوجوب، لم يكن عليه شي‌ء. نعم، لو اُخذ في ذلك الفعل نيّة القربة، فالإتيان به لا للوجوب مخالفةٌ عمليّةٌ و معصيةٌ؛ لترك المأمور به[16] ؛ و لذا[17] قيّدنا الوجوب و التحريم في صدر المسألة بغير ما علم كون أحدهما المعيّن تعبّديّاً.

فإذا كان هذا حال العلم التفصيلي، فإذا علم إجمالاً بحكمٍ مردَّدٍ بين الحكمين، و فرضنا إجراء الأصل في نفي الحكمين اللذين علم بكون أحدهما حكم الشارع، و المفروض أيضاً عدم مخالفتهما[18] في العمل[19] ، فلا معصية[20] و لا قبح[21] ، بل و كذلك[22] لو فرضنا عدم[23] جريان الأصل؛ لما عرفت من ثبوت ذلك[24] في العلم التفصيلي‌.

فمُلَخَّصُ الكلام: أنّ المخالفة من حيث الالتزام ليست مخالفةً[25] ، و مخالفة الأحكام الفرعيّة إنّما هي في العمل، و لا عبرة[26] بالالتزام[27] و عدمه[28] .[29]

 


[1] مرحوم شیخ(ره) تاکنون فرمودند: هیچ دلیلی بر اثبات این مطلب که اعتقاد قلبی به احکام شرعی ماورای عمل کردن به آنها وجود دارد یا خیر؟ ثابت نشده است؛ اکنون بحث را در مرحله ای بالاتر و بر فرض ثبوت چنین دلیلی مطرح می کند. یعنی مطابق أدله ی نقلیه یا عقلیه، بر مکلف لازم است علاوه بر اطاعت و امتثال، اعتقاد قلبی به حکم الله واقعی داشته باشد.
[2] زیرا فرضاً در مانحن فیه علم اجمالی وجود دارد نه علم تفصیلی لذا حکم الله واقعی برای مکلّف مُحرز نیست تا اینکه اعتقاد قلبی نسبت به آن بر مکلّف لازم باشد.
[3] اصول در شبهه حکمیه.
[4] زیرا اصول حکم می کنند به این که هیچ کدام از اطراف علم اجمالی، حکم واقعی نمی باشند و نهایتاً به واسطه ی اصول، حکم ظاهری ثابت می گردد.
[5] چون موضوع دلیلی که فرض شده است، حکم الله واقعی می باشد ولی به واسطه ی اصول نهایتاً حکم ظاهری ثابت می گردد.
[6] یعنی بعد از جاری شدن اصول، علم به حکم الله واقعی محقق نمی شود تا دلیل وجوب أخذ به حکم الله واقعی و التزام قلبی به آن، شامل مانحن فیه که علم اجمالی داریم گردد.
[7] این تحقیق نسبت به همین مطلب أخیر است.
[8] خلاصه ی بیان مصنف این است که بر فرض ثبوت دلیلی بر لزوم اعتقاد قلبی به حکم الله واقعی اشتغال یقینی ثابت است و با وجود اشتغال یقینی نوبت به اصول عملیه نمی رسد لذا برمکلف لازم است از عهده ی تکلیف خارج شود به همین جهت اگر التزام قلبی نداشته باشد در واقع با همین تکلیف ثابت شده مخالفت عملیه نموده است.
[9] جریان الاصول.
[10] مخالفت عملیه.
[11] بنابراین مورد بحث بر فرض ثبوت دلیلی بر وجوب أخذ به حکم الله و التزام قلبی به آن، از محل بحث فعلی یعنی مخالفت التزامیه ی فقط خارج می شود و از موارد و مصادیق مخالفت عملیه به حساب می آید و مخالفت عملیه هم جایز نمی باشد کما سیأتی.
[12] به تعبیری بهترین راه حل برای حکم به جواز مخالفت غیر عملیه این است که گفته شود هیچ دلیلی از عقل و شرع برای لزوم اعتقاد قلبی وجود ندارد.
[13] این تحقیق نسبت به اصل مطلب می باشد که آیا مخالفت التزامیه با مقتضای علم اجمالی جایز است یا خیر؟ به تعبیر دیگر تاکنون مرحوم شیخ(ره) به این نتیجه رسیدند که هیچ دلیلی بر لزوم موافقت التزامیه یا معلوم اجمالی وجود ندارد؛ از این قسمت می فرمایند: دلیل دیگری نیز می توانیم برای جواز مخالفت التزامیه ارائه دهیم و آن دلیل این است که مخالفت التزامیه با تکالیف معلوم بالتفصیل جایز است و مانعی ندارد و نهایت انتظار از مکلف آوردن عمل در خارج می باشد لذا مخالفت التزامیه با معلوم اجمالی به طریق أولی جایز است.
[14] و این جهت به مقام عمل مربوط می شود و ربطی به مقام التزام قلبی ندارد.
[15] وجوب الشیء.
[16] چونکه مأمورٌبه، صرف انجام فعل نمی باشد بلکه فعل با قصد قربت بوده است.
[17] به خاطر اینکه مخالفت عملیه پیش نیاید.
[18] أی: دو حکم.
[19] چون همانطور که از ابتدای بحث مذکور بیان شد فرض مسأله این بود که مکلف یا انجام می دهد و یا ترک می کند لذا در صورت انجام با وجوب موافقت کرده و در صورت ترک با حرمت موافقت کرده است. و در نتیجه مخالفت عملیه ی قطعیه ای لازم نمی آید.
[20] عرفاً و شرعاً.
[21] عقلاً.
[22] لا معصیة و لا قبح.
[23] مثلاً دوران امر بین محذورین باشد و اما أدله ی براءة را اختصاص به شک بدوی دهیم.
[24] لا معصیة و لا قبح.
[25] یعنی در نظر شارع مخالفت محسوب نمی شود.
[26] به معنای اعتبار.
[27] اعتقاد قلبی.
[28] اعتقاد قلبی.
[29] خلاصه ی بیان مصنف تا اینجا این می شود که اولاً دلیلی بر لزوم موافقت التزامیه وجود ندارد و ثانیاً زمانی که مخالفت با معلوم تفصیلی مانعی نداشته باشد و معصیت به حساب نیاید، مخالفت با معلوم اجمالی نیز قطعاً این چنین خواهد بود و لذا تنها مخالفت عملیه است که عرفاً و شرعاً معصیت بوده و عقلاً قبیح می باشد لذا همین مقدار که مکلف مخالفت عملیه نداشته باشد، در سقوط تکلیف و خروج از عهده ی تکلیف کفایت می نماید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo