درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه

1402/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقصد اول:أوامر/فصل چهارم:مقدمه واجب /مطلب هفتم : واجب معلق و واجب منجّز«5»

 

بل مرادهم من هذا الوصف[1] في تعريف الإرادة بيان مرتبة الشوق الذي يكون هو الإرادة و إن لم يكن هناك فعلا تحريك؛ لكون[2] المراد و ما اشتاق إليه كمال الاشتياق أمرا استقباليا غير محتاج إلى تهيئة مئونة أو تمهيد مقدمة[3] ؛ ضرورة أنّ شوقه إليه ربما يكون أشد من الشوق‌ المحرّك فعلا نحو أمر حالي أو استقبالي محتاج إلى ذلك.

هذا مع أنه لا يكاد يتعلق البعث إلا بأمر متأخر عن زمان البعث؛ ضرورة أنّ البعث إنما يكون لإحداث الداعي للمكلّف إلى المكلّف به بأن يتصوره[4] بما يترتب عليه من المثوبة و على تركه من العقوبة و لا يكاد يكون هذا إلا بعد البعث بزمان فلا محالة يكون البعث نحو أمر متأخر عنه بالزمان و لا يتفاوت طوله و قصره فيما هو ملاك الاستحالة و الإمكان في نظر العقل الحاكم في هذا الباب و لعمري ما ذكرناه واضح لا سترة عليه و الإطناب إنما هو لأجل رفع المغالطة الواقعة في أذهان بعض الطلاب.

2) اگرچه در تعریف اراده گفته شده است: «الشوق المؤکّد المحرّک للعضلات نحو المراد» و ظاهر آن این است که وصف مذکور یعنی «المحرّک للعضلات نحو المراد» دخیل در حقیقت و ماهیّت اراده می باشد و لازمه آن این است که بعد از تحقّق اراده، حرکتی از جانب مکلّف به سوی مراد و مقصود اصلی یا تهیه مقدّمات آن صورت بگیرد و لکن غرض آنها از بیان مذکور، بیان حقیقت و ماهیّت اراده نمی باشد به این صورت که وصف مذکور یعنی «المحرّک للعضلات نحو المراد» دخیل در معنای اراده باشد بلکه مقصود آنها از بیان مذکور، بیان جایگاه اراده می باشد به این صورت که هرگاه شوق مؤکّد و شدیدی در نفس آدمی وجود داشته باشد، این شوق باعث ایجاد اراده در نفس او می گردد و در نتیجه این اراده بستر را برای حرکت به سوی آن مقصود و مطلوب فراهم می کند و لکن لازمه آن این نیست که بعد از تحقّق اراده، حرکت به سوی مقصود و مطلوب اصلی محقّق گردد زیرا در بسیاری از موارد آن چنان شوقی در وجود آدمی نسبت به مقصود و مطلوبی فراهم می گردد که آن شوق اکید، اراده رسیدن به آن مقصود و مطلوب را در نفس او ایجاد می نماید در حالی که آن مقصود و مطلوب، امری استقبالی بوده و زمان آن فرا نرسیده است. بنابراین حصول اراده مساوی با حرکت به سوی مقصود و مطلوب نمی باشد بلکه نهایتا کاشف از شوق اکیدی است که در نفس آدمی پدیدار شده است.

به عبارت دیگر مطابق جواب اول بیان مذکور یعنی «الشوق المؤکّد المحرّک للعضلات نحو المراد» تعریف اراده بوده و درصدد بیان حقیقت و ماهیّت اراده می باشد لذا وصف مذکور یعنی «المحرّک للعضلات نحو المراد» دخیل در ماهیّت و حقیقت اراده می باشد لذا لازمه حصول اراده در نفس آدمی این است که در پی آن، حرکتی از جانب مکلّف به سوی انجام دادن مقصود اصلی یا به سوی انجام دادن مقدّمات آن حاصل گردد ولی مطابق این پاسخ وصف مذکور دخیل در معنای اراده نبوده و تشکیل دهنده حقیقت و ماهیّت اراده نمی باشد بلکه نهایتا در مقام بیان مرتبه شوق است که به آن اراده گویند لذا لازمه حصول اراده در نفس آدمی این نیست که او باید بعد از حصول اراده به سوی انجام مقصود اصلی یا تهیه مقدّمات آن حرکت نماید بلکه نهایتا حصول اراده کاشف از شوق و اشتیاق اکیدی است که در نفس آدمی پدیدار شده است.

3) بیان شد که انفکاک بین اراده و مراد هم در امور تکوینی جایز است و هم در امور تشریعی زیرا در بعضی از موارد بعد از تحقّق اراده، حرکت به سوی مراد متوقّف بر گذشت زمان یا تهیه مقدّماتی می باشد لذا اراده وجود دارد ولی حرکتی به سوی مراد و مقصود اصلی محقّق نمی شود؛ در ما نحن فیه مصنّف می فرمایند: بر فرض پذیرفته شود که در امور تکوینیه خارجیه بین اراده و مراد انفکاک محال است لذا هرگاه اراده محقّق گردد به تبع آن حرکت به سوی مراد و مقصود اصلی نیز محقّق می گردد و لکن گفته می شود در امور تشریعی این گونه نمی باشد بلکه در بسیاری از موارد انفکاک بین اراده و مراد، نه تنها جایز می باشد، بلکه امری لازم نیز خواهد بود زیرا بسیاری از امور شرعیه از مخترعات شارع بوده و اذهان مکلّفین نسبت به آن عنوان و تکیلف و نسبت به حدود و شرایط و قیود آن آشنائی ندارند لذا حرکت به سوی تکلیف یعنی مراد و مقصود اصلی شارع نیازمند مدت زمانی است که مکلّف در آن مدّت زمان نسبت به آن عنوان و تکلیف آشنائی پیدا نماید تا بتواند در ظرف زمان آن نسبت به اتیان آن تکلیف با تمام حدود، شرایط و قیود مطلوب در نزد شارع حرکت نماید خواه آن مدت زمان لازم، مدت کوتاهی باشد یا مدت طولانی باشد.

خلاصه آنکه انفکاک بین اراده و مراد در امور تشریعیه امری لازم بوده و ایراد مذکور نسبت به واجب معلّق که لازمه آن انفکاک بین اراده و مراد است، وارد نمی باشد.

 


[1] وصف «المحرّک للعضلات نحو المراد».
[2] تعلیل برای اینکه چگونه می توان اراده را بدون وجود هر گونه تحریک فعلی تصوّر نمود؟.
[3] تا اینکه گفته شود چون این امر استقبالی نیازمند مقدّمات است پس تحریک فعلی به سمت مقدّمات آن امر استقبالی وجود دارد. بنابراین نه تحریک فعلی نسبت به خود مراد وجود دارد بدلیل آنکه یک امر استقبالی است و نه تحریک فعلی به سمت مقدّمات آن وجود دارد بدلیل آنکه هیچ احتیاجی به مقدّمات ندارد.
[4] أی المکلّف به.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo