درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه

1401/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقصد اول:أوامر/فصل دوم:صیغه امر /مطلب سوم:جمله خبریه در مقام انشاء(بیان ایراد و دفع آن)

 

المبحث الثالث: هل الجمل الخبرية التي تستعمل في مقام الطلب‌ و البعث مثل «يغتسل» و «يتوضأ» و «يعيد» ظاهرة في الوجوب أو لا لتعدد المجازات فيها و ليس الوجوب بأقواها بعد تعذر حملها على معناها من الإخبار بثبوت النسبة و الحكاية عن وقوعها.

الظاهر الأول بل تكون أظهر من الصيغة و لكنه لا يخفى أنه ليست الجمل الخبرية الواقعة في ذلك المقام أي الطلب مستعملة في غير معناها بل تكون مستعملة فيه إلا أنه ليس بداعي الإعلام بل بداعي البعث بنحو آكد حيث إنه أخبر بوقوع مطلوبه في مقام طلبه إظهارا بأنه لا يرضى إلا بوقوعه فيكون آكد في البعث من الصيغة كما هو الحال في الصيغ الإنشائية على ما عرفت من أنها أبدا تستعمل في معانيها الإيقاعية لكن بدواعي أخر كما مر.

لا يقال: كيف و يلزم الكذب كثيرا لكثرة عدم وقوع المطلوب كذلك في الخارج تعالى الله و أولياؤه عن ذلك علوا كبيرا.

فإنه يقال: إنما يلزم الكذب إذا أتى بها بداعي الإخبار و الإعلام لا لداعي البعث كيف و إلا يلزم الكذب في غالب الكنايات فمثل «زيد كثير الرماد» أو «مهزول الفصيل» لا يكون كذبا إذا قيل كناية عن جوده و لو لم يكن له رماد أو فصيل أصلا و إنما يكون كذبا إذا لم يكن بجواد فيكون الطلب بالخبر في مقام التأكيد أبلغ فإنه مقال بمقتضى الحال.

بیان ایراد و دفع آن:

با توجّه به این مطلب گفته می شود اینکه در مقام ایراد گفته شده است: لازمه مبنای مذکور این است که در بسیاری از موارد، کذب لازم آید چون در مثل «أعاد» یا «یعید» دلالت بر تحقّق نسبت در خارج دارند، در حالی که شاید در بسیاری از موارد این نسبت در خارج، محقّق نشده و مکلّف درصدد اعاده برنیاید، وارد نمی باشد؛ چون کذب در صورتی لازم می آید که متکلّم هریک از این جمله ها را به داعی و انگیزه اخبار و حکایت گری استعمال کرده باشد ولی در ما نحن فیه این چنین نمی باشد بلکه متکلّم آن ها را به قصد افاده طلب و انشاء طلب استعمال کرده است و اگر در این موارد کذب لازم آید در غالب کنایات نیز باید کذب لازم آید مثلا وقتی ما می گوییم: «زید کثیر الرماد» مراد جدّی و مدلول تصدیقی کلام ما بخشنده بودن زید می باشد و مدلول تصوّری و مراد استعمالی ما این است که خاکستر درب خانه زید زیاد می باشد لذا اگر درب خانه زید خاکستر وجود نداشته باشد باید بگوییم سخن مذکور کذب است در حالی که احدی قائل به کذب بودن آن نمی باشد.

فائده:

با توجّه به مبنای مذکور باید در جهت اثبات دلالت جملات خبریه مانند «أعاد» و «یعید» بر طلب توجیه معقولی ذکر گردد. به همین جهت در بین اصولیّون وجوه مختلفی در این زمینه ذکر شده است که بیان آن وجوه و نقد و بررسی آنها از مجال بحث ما خارج است و به بیان مصنّف در این زمینه اکتفا شده است. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب تفصیلی علم اصول مانند بحوث مرحوم شهید صدر (ج2 ص 55-57) مراجعه کنید.

 

دیدگاه دوم:

دیدگاه دوم این است که بعضی مانند محقّق نائینی «ره»[1] و محقّق خوئی «ره»[2] قائل به این می باشند که جملات خبریه مذکور در معنای طلب بکار گرفته شده اند لذا معنای آنها به حسب مقامات مختلف تغییر می کند.

توضیح مطلب این است که در باب دلالت وضعیه الفاظ بر معانی، قائل به دلالت این الفاظ بر معانی به دلالت تصدیقیه می باشند (یعنی فقط معنای مراد متکلّم را ابراز می کنند). به عبارت دیگر الفاظ دارای دلالت تصوریه نمی باشند بلکه برخوردار از دلالت تصدیقیه هستند لذا مانند محقّق خوئی «ره» که در باب وضع قائل به مسلک تعهد بوده است می فرمایند: الفاظ درصدد ابراز چیزی هستند که شارع بر ذمّه مکلّف قرار داده است به همین جهت در ما نحن فیه جملات خبریه نیز درصدد ابراز معنای طلب می باشند.

براساس این دیدگاه می تواند معنای موضوع له یک لفظ به اعتبار تعدّد مقامات و به اعتبار تغییر اراده متکلّم در جهت افاده معانی مختلف، تعدّد پیدا کند لذا مطابق این دیدگاه می توان ادّعا کرد که جملات فعلیه مذکور دارای دو وضع می باشند: یکی وضع به لحاظ مقام حکایت و اخبار و دیگری وضع به لحاظ مقام طلب و انشاء و مطابق این دیدگاه وجه دلالت آنها بر طلب، دلالت وضعی آنها می باشد و یا اینکه می توان ادعا کرد که برای افاده معنای اخبار و حکایت وضع شده اند و بکارگیری آنها در معانی دیگر مجاز می باشد.

فائده:

از مجموع بیانات مذکور روشن می گردد که در مورد دلالت جملات خبریه در ما نحن فیه، بر معنای طلب اختلافی وجود ندارد ولی در مورد کیفیّت دلالت آنها بر معنای طلب اختلاف وجود دارد و شاید همین امر باعث شده است بسیاری از اصولیّون مقام اول بحث در ما نحن فیه را ذکر ننمایند و به نظر می رسد مبنای محقّق خراسانی «ره» با واقعیّت خارجی تناسب داشته باشد چون ما می بینیم که الفاظ با تغییر مقامات، مدلول تصوّری آنها تغییر نمی کند و آن چیزی که تغییر می کند، مدلول تصدیقی و مراد جدّی می باشد مثلا در آیه شریفه «إذا وقعت الواقعة» چون مسأله معاد و قیامت امری محتمل الوقوع می باشد باید متکلّم از ادات شرطیه دالّ بر احتمال وقوع مانند «إن» شرطیه استفاده می کرد و «إذا»ی شرطیه دلالت بر محقّق الوقوع بودن دارد و این عدول از «إن» شرطیه به «إذا»ی شرطیه نشان دهنده آن است که مراد جدّی متکلّم به بیان محقّق الوقوع بودن معاد و قیامت تعلّق گرفته است و اگر گفته شود «إذا»ی شرطیه مستعمل فیه آن نیز تغییر کرده و مفید معنای «إن» شرطیه می باشد و گویا «إذا»ی شرطیه دو وضع دارد: یکی دلالت بر محقّق الوقوع بودن و دیگری دلالت بر محتمل الوقوع بودن، غرض مذکور حاصل نمی شود و همچنین اگر گفته شود «إذا»ی شرطیه به صورت مجازی در جهت افاده محتمل الوقوع بودن بکارگرفته شده است بازهم غرض متکلّم محقّق نمی شود. بنابراین «إذا»ی شرطیه در معنای موضوع له خود یعنی تعلیق قطعی بکارگرفته شده است و نهایتا مخاطب از اینکه متکلّم برای آینده که امری محتمل الوقوع است از این ادات استفاده نموده است، در می یابد که مراد او ابراز و اظهار محقّق الوقوع بودن است فافهم.

 


[1] اجود التقریرات، ج1، ص136و137.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo