درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1401/04/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه(مقدمه سیزدهم)/بیان دلیل محقّق خراسانی /بیان تکملة

 

ثمّ إنّه يمكن أن يستدلّ على البساطة بضرورة عدم تكرار الموصوف في مثل «زيد الكاتب» و لزومه[1] من التركّب و أخذ الشي‌ء مصداقا أو مفهوما في مفهومه.

(ثمّ إنّه...): بیان دلیل محقّق خراسانی «ره»

بعد از بیان دلیل محقّق شریف در مورد بساطت مفهوم عناوین مشتقّه و نفی ترکیب از عناوین مشتقّه، مصنّف در پایان دلیل دیگری را در این زمینه ذکر می نمایند که این دلیل برخلاف دلیل گذشته که یک دلیل عقلی بوده است، وابسته به ظهور عرفی و متفاهم عند العرف می باشد و ظاهر عبارت مصنّف این است که این دلیل را از جانب خود ذکر می نماید لذا بسیاری از اصولیّون این دلیل را به محقّق خراسانی نسبت داده و به عنوان دلیل محقّق خراسانی ذکر می نمایند ولی با این وجود از آنجا که حکیم سبزواری نیز در تعلیقه خود بر اسفار به این دلیل استناد نموده اند، بعضی از اصولیّون این دلیل را به حکیم سبزواری نسبت داده و می فرمایند: محقّق خراسانی به تبع از حکیم سبزواری در مقام اثبات بساطت مفهوم عناوین مشتقّه این گونه استدلال نموده است.

توضیح دلیل ایشان این است که ما بالوجدان می بینیم که در جملات ناقصه ای مانند «زید الکاتب» و «الثوب الأبیض» که مشتمل بر موصوف و صفت می باشد، موصوف اصلا تکرار نمی شود، نه در مقام تفهیم و نه در مقام تفهّم، نه به صورت مفهومی و نه به صورت مصداقی، در حالی که اگر مفهوم یا مصداق ذات یا شیء در مفهوم عناوین مشتقّه اخذ شده باشد باید از جمله «زید الکاتب»، «زید زید له الکتابة» و از جمله «الثوب الأبیض»، «الثوب ثوب له البیاض» فهمیده شود و این دلیل بر آن می باشد که مفهوم عناوین مشتقّه، بسیط است و برخوردار از ترکیب نمی باشند.

فائده:

همان طور که از مثال مصنّف یعنی «زید الکاتب» و همچنین از عنوان موصوف در عبارت ایشان روشن می گردد، مورد استدلال ایشان، عدم تکرار موصوف در جمله وصفیه غیر تامّه است لذا اینکه بعضی از علماء مانند محقّق خوئی «ره» [2] مورد استدلال را عدم تکرار موضوع در جملات تامّه مانند «زید قائم» یا «الانسان کاتب» ذکر می نمایند، صحیح نمی باشد. البته احتمال دارد مورد استدلال مانند مصنّف و حکیم سبزواری عدم تکرار موصوف به معنای عام باشد که شامل عدم تکرار موضوع نیز می شود به این صورت که اگر عناوین مشتقّه برخوردار از معنای مرکبّ باشند باید در مقام تفهیم و تفهّم در جملاتی مانند «زید الکاتب جائنی» یا «زید کاتب»، زید یعنی موصوف و موضوع تکرار شود در حالی که می بینیم عرف در جملات مذکور هیچ تکراری را نمی بیند نه تکرار به صورت مفهومی و نه تکرار به صورت مصداقی.

 

إرشاد: لا يخفى أنّ معنى البساطة بحسب المفهوم وحدته إدراكا و تصورا بحيث لا يتصوّر عند تصوّره إلّا شي‌ء واحد لا شيئان و إن انحلّ بتعمّل من العقل إلى شيئين كانحلال مفهوم الشجر و الحجر إلى شي‌ء له الحجرية أو الشجرية مع وضوح بساطة مفهومهما.

نقد محقّق خوئی «ره» بر استدلال مذکور:

محقّق خوئی در محاضرات در مقام نقد استدلال مذکور می فرمایند: «و لا یخفی أنّه قد سبق: أنّ المأخوذ فیها شیء مبهم معرّی عن کلّ خصوصیّة من الخصوصیّات ما عدا قیام المبدأ به و لا تعیّن له إلّا بالانطباق علی ذوات معیّنة فی الخارج کزید و عمرو و نحوهما و علیه فلا یلزم التکرار فی مثل قولنا: «زید قائم» و «الانسان کاتب» و نحوهما؛ بداهة أنّه لا فرق بین جملة «الانسان کاتب» و جملة «الانسان شیء له الکتابة» فکما لا تکرار فی الجملة الثانیة فکذلک فی الاُولی علی الترکیب فإنّ التکرار إعادة عین ما ذکر أوّلا مرّة ثانیة و هو منتفی هنا.

نعم إنّما یلزم ذلک لو کان المأخوذ فی المشتقّات مصداق الشیء و واقعه و لکنّک عرفت أنّه غیرمأخوذ فیه فالمأخوذ هو مفهوم الشیء علی نحو الابهام[3] و الاندماج[4] و علیه فلا تکرار»[5]

خلاصه اینکه ایشان می فرمایند: تکرار موصوف یا موضوع در مثل «زید الکاتب» یا «زید کاتب» در صورتی لازم می آید که مصداق شیء و ذات در مفهوم مشتقّ اخذ شده باشد و مصداق شیء در جملات مذکور، زید می باشد لذا در این صورت جمله ای مانند «زید الکاتب» بنابر قول به ترکیب بازگشت می کند به «زید الّذی زید له الکتابة» و اما اگر مفهوم شیء در مفهوم عناوین مشتقّه اخذ شده باشد، تکرار موصوف یا موضوع لازم نمی آید زیرا جمله ای مانند «زید الکاتب» به جمله «زید الّذی شیء له الکتابة» بازگشت می کند که در آن تکرار موصوفی وجود ندارد و از آنجا که بیان شد اخذ مصداق شیء و ذات در مفهوم عناوین مشتقّه استحاله دارد ولی اخذ مفهوم شیء و ذات در مفهوم عناوین مشتقّه، استحاله ندارد لذا گفته می شود بنابر قول به ترکیب و اخذ مفهوم شیء یا ذات در مفهوم عناوین مشتقّه هیچ تکراری لازم نمی آید و شکّی نیست که در جمله ای مانند «زید الکاتب» آنچه عند العرف متفاهم است «زید الّذی شیء له الکتابة» است یعنی زید حقیقتی است که کتابت را دارا می باشد. بنابراین اخذ مفهوم شیء یا ذات در مفهوم عناوین مشتقّه برخلاف متفاهم عرفی نبوده و بعید به نظر نمی رسد.

فائده:

اگرچه بیان محقّق خوئی «ره» در این مورد که اخذ مصداق شیء یا ذات در عناوین مشتقّه استحاله دارد ولی اخذ مفهوم آنها استحاله نداشته و از اخذ مفهوم آنها تکراری لازم نمی آید حرف صحیحی می باشد و لکن اینکه فرمودند: شکی نیست که از جمله ای مانند «زید الکاتب» متفاهم عند العرف، «زید الّذی شیء له الکتابة» می باشد، صحیح نمی باشد بلکه عرف همان طور که ایشان نیز ذیل بیان گذشته خود اشاره نمودند یک معنای اندماجی را درک می کند به این صورت که وصف کتابت را که در ذاتی حلول نموده است به صورت امر واحد و بسیط می بیند نه اینکه وصف کتابت را به عنوان امری مستقلّ از ذات ببیند لذا

و بالجملة لا تنثلم بالانحلال إلى الاثنينيّة بالتعمّل العقلي وحدةُ المعنى‌ و بساطة المفهوم كما لا يخفى و إلى ذلك يرجع الإجمال و التفصيل الفارقان‌ بين المحدود و الحدّ مع ما هما عليه من الاتّحاد ذاتا فالعقل بالتعمّل يحلّل النوع و يفصّله إلى جنس و فصل بعد ما كان أمرا واحدا إدراكا و شيئا فاردا تصوّرا فالتحليل يوجب فتق ما هو عليه من الجمع و الرتق.

در جملاتی مانند «زید الکاتب» یا «زید کاتب» آن چیزی که متفاهم عند العرف می باشد این است که زید حقیقتی است که کتابت را دارا می باشد بنابراین اگرچه به حسب تحلیل عقلی و واقعی مفهوم ذات یا شیء در عناوین مشتقّه اخذ شده است و لذا اوصافی مانند «کاتب»، «ضاحک» و «ناطق» به معنای «شیء ثبت له الکتابة»، «شیء ثبت له الضحک» و «شیء ثبت له النطق» می باشد و لکن به لحاظ درک و در مقام تفیهم و تفهّم، امری مرکّب در ذهن حاضر نمی شود و آن چیزی که از این عناوین در ذهن حاضر می گردد همان معنای وصفی می باشد فافهم. به همین جهت مصنّف نیز در قالب «ارشاد» که در ادامه ذکر می نمایند و ما در ابتدای بحث آن را توضیح دادیم همین مطلب را می پذیرند و می فرمایند: «و بالجملة لا تنثلم بالانحلال إلی الاثنینیّة بالتعمّل وحدة المعنی و بساطة المفهوم کما لا یخفی»

تکمله:

بسیاری گمان کرده اند که مباحثی مانند مسأله بساطت و ترکیب در عناوین مشتقّه، ثمره ای را در پی ندارد و حتّی مدعی این شده اند که باید مباحث این چنینی از مبحث مشتقّ در علم اصول حذف گردد و لکن همان طور که محقّق نائینی «ره» در فوائد الاصول[6] ذیل مفهوم وصف بیان می نمایند و بعضی از اصولیّون دیگر نیز به این مطلب تصریح نموده اند، مسأله مفهوم وصف در علم اصول که از جمله مسائلی است که ثمرات متعدّدی بر آن مترتّب می گردد در جائی مطرح می شود که وصف تکیه بر موصوف داشته باشد لذا اگر وصفی تکیه بر موصوف نداشته باشد و به تعبیری برخوردار از معنای بسیط باشد داخل در مفهوم لقب می باشد نه داخل در مفهوم وصف و همان طور که در جای خود نیز بیان شده است مفهوم لقب اضعف مفاهیم بوده و ظاهرا هیچ قائلی ندارد و لکن مفهوم وصف مورد اختلاف فقهاء و اصولیّون بوده و بسیاری از علماء قائل به مفهوم وصف می باشند و واضح است که بنابر قول به بساطت عناوین مشتقّه، این عناوین داخل در مفهوم لقب بوده و در این که مفهومی را به همراه ندارند اختلافی وجود ندارد ولی بنابر قول به ترکیب عناوین مشتقّه، این عناوین داخل در مفهوم وصف می باشند لذا می توانند مفهومی را به همراه داشته باشند. فافهم.

 


[1] أی لزوم تکرار الموصوف.
[2] «الثالث: ما أشار إليه المحقق صاحب الكفاية- قده- من أن أخذ مفهوم‌ الشي‌ء في المفاهيم الاشتقاقية يستلزم تكرر الموضوع في قضية «زيد قائم» «الإنسان كاتب» و ما شاكلهما، و التكرار خلاف الوجدان و المتفاهم عرفاً من المشتقات عند استعمالاتها في الكلام» محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص274ص275.
[3] یعنی خصوصیّت و تعیّن ندارد.
[4] یعنی درهم تنیده شده.
[6] ج2، ص501.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo