درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1401/03/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه سیزدهم /ایراد صاحب فصول بر محقق شریف

 

و قد أورد عليه في الفصول‌ بأنه يمكن أن يختار الشق الأول و يدفع الإشكال بأن كون الناطق مثلا فصلا مبني على عرف المنطقيين حيث اعتبروه مجردا عن مفهوم الذات و ذلك لا يوجب وضعه لغة كذلك.

و فيه أنّه من المقطوع أنّ مثل الناطق قد اعتبر فصلا بلا تصرّف في معناه أصلا بل بما له من المعنى كما لا يخفى.

مقدّمه: بیان شد که بر تعریف شارح مطالع از فکر، ایراد شده بود به اینکه تعریف ایشان جامع افراد نبوده و شامل مواردی مانند «الانسان ناطق» که تعریف انسان با امر واحد حاصل شده است نمی شود. ایشان در مقام پاسخ فرمودند: در تعاریفی مانند «الانسان ناطق» و «الانسان ضاحک» اگرچه تعبیر «ناطق» و «ضاحک» در ابتدا، امر واحدی می باشد لکن با دقت و تأمّل روشن می شود که چنین تعبیری به دو عنوانِ ذات و مبدأ تحلیل می شود لذا در اینجا نیز امر واحد وجود ندارد بلکه امور متعدّد وجود دارد. میرسیّد شریف جرجانی در مقام رد این پاسخ فرمودند: اگر مراد شما از ذات و شیء، مفهوم آن باشد لازم می آید عرض را داخل در فصل و مقوّم آن در نظر گرفته و اگر مراد از ذات و شیء، مصداق آن باشد انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه لازم می آید. صاحب فصول در مقام رد بیان میرسیّد شریف به بحث پرداخته که مصنّف در ادامه به ذکر آن و سپس نقد آن می پردازند.

(و قد أورد...): ایراد صاحب فصول بر محقّق شریف

صاحب فصول که ظاهرا از جمله قائلین به ترکیب عناوین مشتقّه می باشد در مقام پاسخ به هر دو قسمت کلام محقّق شریف بر می آیند. ایشان می فرمایند: به نظر ما ترکیب عناوین مشتقّه مانند «ناطق» از ذات(شیء) و مبدأ، هیچ مانع و تالی فاسدی را به همراه ندارد، چه مفهوم ذات و شیء در عنوان مشتقّ اخذ گردد و چه مصداق ذات و شیء. زیرا اینکه گفته شد اگر مفهوم شیء در عنوان مشتقّ مانند «ناطق» اخذ گردد لازمه آن این است که عرض عامّ یعنی شیء در فصل داخل گردد بنابر این است که در عنوانی مانند «ناطق»، وصف، مجرّد از ذات دیده شود و گفته شود وصفی مانند ناطق، فصل و مقوّم نوع است لذا داخل شدن عرض عام مانند شیء که خارج از ذات و ذاتیّات می باشد در آن، معقول نمی باشد در حالی که مطابق وضع لغوی و معنای متفاهم عند العرف در عنوان مشتقّی مانند «ناطق»، وصف، مجرّد از ذات دیده نمی شود و اینکه وصف، مجرّد از ذات به عنوان فصل در کنار جنس و ذات لحاظ می گردد و به عنوان مقوّم نوع و تشکیل دهنده آن لحاظ می گردد، از مخترعات علمای علم منطق می باشد و اصطلاح خاصّ علم منطق در ما نحن فیه معتبر نیست چون همان طور که بیان شد بحث ما در مورد وضع لغوی هیئات عناوین مشتقّه و معنای متفاهم از آنها در نزد عرف می باشد.

بنابراین از آنجا که در معنای لغوی عنوان مشتقّی مانند ناطق، وصف مجرّد از ذات دیده نمی شود، لازمه لحاظ ذات در مفهوم عنوان مشتقّی مانند ناطق این نیست که عرض عام داخل در فصل شده باشد تا اینکه ایراد مذکور مطرح گردد.

(و فیه أنّه...):

محقّق خراسانی «ره» در مقام پاسخ از صاحب فصول برآمده و می فرمایند: ایراد مذکور بر محقّق شریف وارد نمی باشد زیرا ما بالوجدان درک می کنیم که معنای ناطق در اصطلاح علمای علم منطق همان معنای ناطق در لغت و متفاهم عند العرف

و التحقيق أن يقال إن مثل الناطق ليس بفصل حقيقي بل لازم ما هو الفصل و أظهر خواصه و إنما يكون فصلا مشهوريا منطقيا يوضع مكانه إذا لم يعلم نفسه بل لا يكاد يعلم كما حقق في محله و لذا ربما يجعل لازمان مكانه إذا كانا متساوي النسبة إليه كالحساس و المتحرك بالإرادة في الحيوان و عليه فلا بأس بأخذ مفهوم الشي‌ء في مثل الناطق فإنه و إن كان عرضا عاما لا فصلا مقوما للإنسان إلا أنه بعد تقييده بالنطق و اتصافه به كان من أظهر.

و بالجملة لا يلزم من أخذ مفهوم الشي‌ء في معنى المشتق إلا دخول العرض في الخاصة التي هي من العرضي لا في الفصل الحقيقي الذي هو من الذاتي فتدبر جيدا.

می باشد و به تعبیری علمای علم منطق، ناطق را به همراه معنایی که در لغت و عرف عام از آن فهمیده می شود، بدون هیچ دخل و تصرّفی، به عنوان فصل و مقوّم نوع در اصطلاح منطقی قرار داده اند و اینگونه نمی باشد که علمای علم منطق عنوانی مانند عنوان ناطق را بعد از تصرّف در آن و تجرید ذات از آن به عنوان فصل در اصطلاح علم منطق قرار داده باشند.

(و التحقیق...):

مصنّف همان طور که محقّق خوئی «ره» در محاضرات[1] می فرمایند، به تبع فلاسفه مانند محقّق سبزواری «ره» در مقام پاسخ به قسمت اول کلام محقّق شریف می فرمایند: در مثال «الانسان ناطق»، ناطق فصل مشهوری است نه فصل حقیقی و معرّفی مثل ناطق به عنوان فصل، برای انسان تنها از آن جهت است که ما انسان ها نسبت به حقایق اشیاء و فصول حقیقی آنها ناآگاه هستیم و این تنها خداوند متعال است که عالم به حقایق و فصول حقیقی اشیاء می باشد زیرا ناطق یا به معنای تکلّم می باشد که کیف مسموع است و یا به معنای قوّه مدرکه است که کیف نفسانی می باشد لذا از اخذ مفهوم شیء در مفهوم عنوانی مانند «ناطق» نهایت چیزی که لازم می آید دخول عرض عام در عرض خاصّ است و این مانعی ندارد زیرا عرض عامّ زمانی که مقیّد به عرض خاصّ گردد، همان مصداق عرض خاصّ را تشکیل می دهد.

خلاصه آنکه ایراد مذکور یعنی دخول عرض عام در فصل و ذاتیّ، در صورتی لازم می آید که عنوانی مانند ناطق، فصل حقیقی نوعی مانند انسان باشد درحالی که اینگونه نبوده و «ناطق» در واقع مانند «ضاحک» عرض خاصّ می باشد ولی از باب ناچاری به عنوان فصل انسان معرّفی شده است لذا می بینیم در بعضی از موارد، لوازم ناطق مانند حسّاس و متحرّک به اراده بودن، جایگزین آن گردیده و در کنار جنس یعنی حیوان به عنوان معرِّف و تشکیل دهنده انسان قرار داده می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo