درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1401/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه سیزدهم(بیان یک نکته) /بیان دو فائده

 

و يؤيّد ذلك[1] اتفاق أهل العربية على عدم دلالة الاسم على الزمان و منه الصفات الجارية على الذوات.

(و یؤیّد...):

در ادامه مصنّف به اصل بحث در مطلب پنجم باز می گردند و آن اینکه مراد از حال در عنوان مسأله و محلّ نزاع در باب مشتق، حال نطق و حال جری و اسناد نمی باشد بلکه مراد از آن زمان تلبّس و زمان فعلیّت مبدأ در ذات می باشد. ایشان در ادامه مؤیّد و شاهدی را در این زمینه ذکر می کنند و آن اینکه اگر مراد از کلمه حال در عنوان نزاع، حال نطق و زمان حال باشد نه حال تلبّس و فعلیّت، لازمه اش این است که اسم مشتقّ دلالت بر زمان حال نماید و این برخلاف اتّفاق اهل عربیّت می باشد زیرا آنها بالاتّفاق قائل به این می باشند که اسم دلالت بر زمان ندارد و یکی از نقاط افتراق بین اسم و فعل همین می باشد که فعل دلالت بر زمان دارد و اسم دلالت بر زمان ندارد و واضح است که صفات قابل حمل بر ذوات یعنی مشتقّات اصولی نیز از جمله اسماء به حساب آمده لذا دلالت بر زمان ندارند کما اینکه اسماء غیرجاری بر ذوات دلالت بر زمان ندارند.

نکته: بعضی از شارحین متن مصنّف مانند فیروز آبادی در مورد اینکه مصنّف تعبیر به «یؤیّد» آورده اند نه تعبیر به «یدلّ»، می فرمایند: «لعلّ وجه عدم جعل ذلک دلیلا برأسه عدمُ حجّیّة اتفاقهم علی فرض ثبوته بحیث أمکن الاعتماد علیه و الاستناد إلیه و لکن مع ذلک ممّا لا یخلو عن تأیید»[2]

فائده: به نظر می رسد وجهی برای ملازمه مذکور وجود ندارد یعنی لازمه اینکه مراد از حال در عنوان نزاع، حال نطق و زمان حال باشد این نیست که زمان در معانی و مفاهیم اسماء دخیل بوده و زمان جزء معنای اسم دانسته شود زیرا می تواند دلالت بر حال نطق و زمان حال به واسطه اسناد و حمل که ظهور در فعلیّت دارد، محقّق گردد لذا می بینیم محقّق خوئی «ره» در محاضرات به صورت فی الجمله این مطلب را پذیرفته و می فرمایند: «و أمّا ما یقال- من أنّ الظاهر من اطلاق المشتقّات و حملها علی شیء هو فعلیّة تلبّس الذات بالمبدأ حین النطق و التکلّم فإنّ الظاهر من قولنا: «زید قائم» کونه کذلک بالفعل و فی زمان النطق فلا معنی للنزاع فی کون المشتقّ موضوعاً للأعمّ أو للأخصّ بعد التسالم علی أنّ المرجع فی تعیین مدالیل الألفاظ و مفاهیمها هو فهم العرف و المفروض أنّ المتفاهم عندهم من الإطلاق و الحمل هو خصوص المتلبّس بالمبدأ فعلا حین التکلّم- فهو و إن کان صحیحاً بالإضافة إلی الاستظهار من الإطلاق إلّا أنّه لا یستلزم بطلان النزاع فی المقام فإنّ الظهور من جهة الإطلاق یختصّ بموارد الحمل و ما بحکمه و لا یعمّ جمیع الموارد کما إذا قیل: «لا تکرم الفاسق» أو «لا تهن العالم» و نحو ذلک فیقع البحث فی أنّ موضوع الحکم هو خصوص المتلبّس بالمبدأ أو للأعم منه و من المقتضی»[3]

این بیان اگرچه به لحاظ پاسخ مذکور مناسب نبوده و مورد پذیرش نمی باشد چون در هر صورت خروج مشتقّاتی را که حمل بر ذات شده اند، از محلّ نزاع به همراه دارد و لکن پذیرفته است که مشتقّات در هنگام اسناد به ذوات، ظهور در معنای

و لا ينافيه[4] اشتراط العمل في بعضها[5] بكونه بمعنى الحال أو الاستقبال ضرورة[6] أن المراد الدلالة على أحدهما بقرينة كيف لا[7] و قد اتفقوا على كونه مجازا في الاستقبال.

فعلیّت و حال نطق و زمان حال دارند لذا لازمه اینکه مراد از عنوان حال در بحث از مشتقّ حال نطق و زمان حال باشد، این نیست که اسم دلالت بر زمان داشته باشد تا اینکه بیان مذکور مؤیّدی برای مدّعای مصنّف باشد و آن اینکه مراد از عنوان حال در بحث از مشتقّ، حال تلبّس و حال فعلیّت می باشد نه حال نطق یا حال حمل و اسناد.

(و لا ینافیه...):

این عبارت در واقع استیناف بیانی و پاسخ به سؤال مقدّر است و درصدد این است که تنافی و تناقضی را دفع نماید و آن اینکه مطابق بیان شما و مؤیّد مذکور، اسم دلالت بر زمان ندارد و لو اینکه از اسامی و عناوین مشتقّه باشد و این بیان شما با بیان علمای علم ادبیّات عرب در بعضی از موارد تنافی و تناقض دارد و آن اینکه آنها شرط عمل نمودن بعضی از اوصاف مشتقّه مانند اسم فاعل و اسم مفعول را این می دانند که دلالت بر زمان حال یا استقبال نمایند لذا اگر اسم فاعل دلالت بر زمان ماضی نماید نمی تواند از عمل فعل برخوردار باشد با اینکه شما فرمودید اسم در هیچ صورتی دلالت بر زمان ندارد ولو اینکه از اوصاف مشتقّه جاری بر ذوات باشد.

مصنّف در پاسخ می فرمایند: تنافی و تناقضی بین دو بیان مذکور وجود ندارد زیرا اینکه گفته می شود: اوصاف مشتقّه ای مانند اسم فاعل و اسم مفعول زمانی از عمل فعل برخوردار می باشند که دلالت بر زمان حال یا زمان استقبال داشته باشند، مراد آنها دلالت وضعی نمی باشد تا اینکه با بیان مذکور و مؤیّدی که ذکر شده است متنافی و متناقض باشد بلکه مراد آنها دلالت بر زمان حال یا زمان استقبال به واسطه قرائن می باشد و شاهد آن این است که اگر اسم فاعل و اسم مفعول به صورت دلالت وضعی قابلیّت دلالت بر زمان حال یا زمان استقبال را دارا باشند نباید بکارگیری آنها برای زمان استقبال، مجاز باشد در حالی که به اتفاق علماء، بکارگیری اوصاف مشتقّه برای زمان استقبال، مجاز می باشد.

فائده: این بیان مصنّف در واقع به صورت فی الجمله مطلب گذشته را تأیید می کند و آن اینکه اگر مراد از حال در عنوان نزاع، زمان حال و زمان نطق باشد لازمه آن این نیست که زمان داخل در مدلول اسم باشد بلکه می تواند دلالت بر آن زمان حال و زمان نطق به واسطه قرینه باشد و یکی از قرائن عامه، اطلاق حمل و ظهور آن در فعلیّت می باشد کما مرّ بیانه.

لا يقال يمكن أن يكون المراد بالحال في العنوان زمانه كما هو الظاهر منه عند إطلاقه و ادعي أنه الظاهر في المشتقات إما لدعوى الانسباق من الإطلاق أو بمعونة قرينة.

لأنا نقول هذا الانسباق و إن كان مما لا ينكر إلا أنهم في هذا العنوان بصدد تعيين ما وضع له المشتق لا تعيين ما يراد بالقرينة منه.

(لا یقال...):

بعضی در ما نحن فیه گفته اند مراد از حال در عنوان نزاع در مسأله مشتقّ، زمان حال می باشد در مقابل زمان گذشته و زمان آینده نه حال تلبّس و زمان فعلیّت و برای اثبات این مطلب به دو وجه استناد نموده اند: یکی اینکه لفظ حال عند الإطلاق ظهور در زمان حال دارد به این صورت که از جمله «زید ضارب» در صورتی که مطلق بوده و قیدی به همراه آن ذکر نشده باشد این مطلب به ذهن می رسد که زید در زمان حال و زمان تکلّم متصف به وصف ضاربیّت بوده و اشتغال به عمل ضرب دارد؛

دیگر اینکه تمام مشتقّات و حتّی غیرمشتقّاتی که جاری بر ذوات می شوند به کمک مقدّمات حکمت ظهور در زمان حال و زمان نطق دارند به این صورت که متکلّم درصدد بیان می باشد لذا اگر مراد متکلّم غیر زمان حال و زمان نطق بوده باشد باید بیان می کرد و چون بیان ننموده است، کلامش ظهور در زمان حال دارد و اطلاق کلام نیز همین مطلب را تأیید می نماید.

مصنّف در مقام پاسخ از بیان مذکور می فرمایند: استظهار مذکور قابل انکار نمی باشد ولکن نمی تواند دلالت بر این داشته باشد که مراد از حال در عنوان نزاع در مسأله مشتق، زمان حال باشد چون همان طور که در تحریر محلّ نزاع بیان شد، بحث ما در مورد تعیین موضوع له اوصاف مشتقّه می باشد نه مراد متکلّم از بکارگیری اوصاف مشتقّه و واضح است که استظهار مذکور مربوط به تعیین مراد متکلّم می باشد و برای تعیین موضوع له الفاظ مشتقّه، فائده ای ندارد. به تعبیر دیگر ما درصدد این هستیم که موضوع له عناوین مشتقّه را مشخّص نمائیم تا در درج کلام درصورتی که قرینه برخلاف وجود نداشته باشد از باب تطابق بین مراد جدّی با مراد استعمالی، مراد متکلّم را کشف نمائیم.

خلاصه آنکه مراد از حال در عنوان نزاع حال تلبّس و فعلیّت می باشد به همین جهت محقّق خوئی می فرمایند: «فتحصّل مما ذكرناه أنّ المراد بالحال هو فعلية التلبس بالمبدأ لا حال النطق و لذا صحّ إطلاق المشتق بلحاظ حال التلبّس و إن لم يكن ذلك زمان النطق»[8]

 


[1] اینکه منظور از حال، حال تلبّس است.
[4] عدم دلالة الاسم علی الزمان.
[5] أی بعض الصفات.
[6] تعلیل «لا ینافی».
[7] أی لا یراد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo