درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1401/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه سیزدهم /مطلب دوم : جریان نزاع در اسماء زمان

 

ثانيها قد عرفت أنه لا وجه لتخصيص النزاع ببعض المشتقات الجارية على الذوات إلا أنه ربما يشكل بعدم إمكان جريانه في اسم الزمان لأن الذات فيه و هي الزمان بنفسه تنقضي و تتصرّم فكيف يمكن أن يقع النزاع في أنّ الوصف الجاري عليه حقيقة في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال أو فيما يعمّ المتلبّس به في المضي.

مقدّمه: تاکنون مطلب اول از مطالب پانزده گانه ای که مصنّف در مبحث مشتقّ مطرح نموده اند، مورد بررسی قرار گرفت. در مطلب اول، مصنّف اهتمام خاصّی به تفسیر مشتقّ اصولی داشتند و بدین وسیله به نوعی به تحریر محلّ نزاع پرداختند. اکنون بحث از مطلب دوم را آغاز کرده که طرح آن در امتداد همان مطلب اول می باشد یعنی بعد از اینکه مشتقّ اصولی را تعمیم داده و شامل اسم زمان هم دانستند، با یک نگاه عقلی، نسبت به طرح نزاع در اسم زمان با مشکلی مواجه می شوند لذا در این مطلب درصدد طرح این اشکال و پاسخ از آن برآمده اند.

(ثانیها...):

مطلب دوم: جریان نزاع در اسماء زمان

بیان شد که هرگاه اسمی دارای دو خصوصیّت باشد، عنوان مشتقّ اصولی بر آن صادق است و داخل در محلّ نزاع می باشد؛ یکی اینکه اسم حمل بشود بر ذاتی که متلبّس به آن است و دیگر اینکه علاوه بر حمل بر ذات، چنانچه مبدأ آن از ذات منقضی شود، خود ذات باقی باشد یعنی به گونه ای نباشد که حدوث و بقاء ذات وابسته به مبدأ آن اسم مشتقّ باشد لذا مانند کاتب داخل در محلّ نزاع بوده اما مانند ناطق خارج از محلّ نزاع است زیرا در مبحث مشتقّ همان طور که بیان شد نزاع در حقیقی یا مجازی بودن حمل مشتقّ بر ذاتی است که مبدأ آن مشتقّ منقضی شده است و این بحث فرع بر بقاء ذات بعد از انقضاء مبدأ مشتقّ می باشد.

با توجّه به خصوصیّت دوم، این سؤال مطرح می گردد که آیا اسماء زمان مانند «مقتل» داخل در محلّ نزاع می باشند یا خیر؟ به این دلیل که ذات در اسم زمان چیزی جز خود زمان نمی باشد مثلا زمانی که گفته می شود: «یوم العاشور مقتل الحسین علیه السلام» و کلمه «مقتل» بر «یوم العاشور» که زمان است حمل می شود، «یوم العاشور» ذاتی می باشد که مبدأ اسم زمان یعنی قتل در آن محقّق شده است و قطعاً با گذشت آن زمان، ذات، یعنی همان زمان منقضی شده و جای آن را زمان دیگری و ذات دیگری گرفته است بنابراین بقاء ذات زمان که در مثال مذکور عنوان «مقتل» بر آن حمل شده است، بقائی ندارد تا الآن بحث کنیم آیا صدق مشتقّ بر آن حقیقی است یا مجازی؟

به عبارت دیگر در مانند اسم زمان که ذات را خود زمان تشکیل می دهد، ذاتی که مبدأ از آن منقضی شده و اکنون باقی باشد، وجود ندارد تا اینکه مشتقّ بر آن حمل گردد و این بحث مطرح گردد که آیا صدق مشتقّ بر آن در زمانی که مبدأ منقضی شده است، حقیقی است یا مجازی؟ چون ذات خود زمان است و تنها فرد وجودی آن در خارج لحظه ای است که مبدأ اسم مشتقّ یعنی قتل در آن لحظه واقع شده است و بلافاصله از بین رفته است. لذا اسماء زمان با توجه به اینکه خصوصیّت دوم از دو خصوصیّت مذکور در آنها وجود ندارد، عنوان مشتقّ اصولی بر آنها صادق نبوده و خارج از محلّ نزاع می باشند.

این اشکال را محقّق خراسانی در کفایه مطرح نموده و بعد از ایشان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

و يمكن حل الإشكال بأنّ انحصار مفهوم عام بفرد كما في المقام لا يوجب أن يكون وضع اللفظ بإزاء الفرد دون العام و إلا لما وقع الخلاف فيما وضع له لفظ الجلالة

(و یمکن حلّ الإشکال...):

محقّقین از اصولیّون اعمّ از محقّق خراسانی «ره» و بعضی از معاصرین ایشان و همچنین بسیاری از شاگردان ایشان سعی نموده اند که برای حلّ این مشکل و در جهت داخل شدن اسماء زمان در مبحث مشتقّ راه حلّی را ارائه دهند.

محقّق خراسانی «ره» در ما نحن فیه می فرمایند: ما قبول داریم که در مانند اسم زمان به معنای واقعی تنها یک فرد از آن در خارج تحقّق پیدا می کند و سایر افراد آن در خارج امکان وجودی نداشته و بلکه استحاله وجودی دارد و لکن استحاله وجودی بعضی از مصادیق و افراد یک مفهوم و بلکه بالاتر از آن، استحاله وجودی تمام افراد یک مفهوم، مانع از این نمی شود که لفظ برای مفهوم عامّی که شامل همان فرد موجود و افراد غیرممکن الوجود بشود، وضع گردد لذا در ما نحن فیه بحث از مفهوم و موضوع له اسم مشتقّ و صدق حقیقی آن بعد از زوال مبدأ از ذات می باشد و ما می توانیم بحث کنیم که آیا کلمه «مقتل» وضع شده برای خصوص زمانی که تلبّس به مبدأ دارد یعنی زمانی که قتل در آن اتفاق افتاده است یا برای اعمّ از زمانی که تلبّس به مبدأ دارد و زمانی که مبدأ از آن منقضی شده است؟؛ هر چند فرض کنیم که فردِ منقضی عنه المبدأ که یکی از افراد مفهوم آن لفظ می باشد، وجود خارجی نداشته و استحاله دارد چون بحث ما در استعمال و صدق حقیقی لفظ به تبع وضع آن می باشد نه در ایجاد خارجی و واضح است که در استعمال و وضع، کافی است که چیزی و معنائی در عالم تصوّر و در هنگام وضع لحاظ بشود.

بنابراین چه اشکالی دارد که در ما نحن فیه واضع وقتی می خواهد لفظ «مقتل» را وضع کند یک مفهوم عامّ بنام زمان را که قتل در او واقع شده لحاظ کند و برای این مفهوم عام دو فرد تصوّر نماید: یکی زمانی که تلبّس به قتل دارد و دوم زمانی که تلبّس به قتل ندارد.

(و إلّا لما وقع الخلاف...):

ایشان در ادامه می فرمایند: به همین جهت است که در موضوع له لفظ جلاله «الله» بحث می شود که آیا این لفظ اسمی است که برای مفهوم عامّ و جامع بنام واجب الوجود که تنها یک فرد آن وجود خارجی دارد و وجود فرد دیگری از آن استحاله دارد، وضع شده یا اینکه لفظ «الله» اسمی است که علم شده برای ذات خداوند متعال و در موضوع له آن معنای عامّ و جامع لحاظ نشده است و قطعا اگر وضع لفظ برای معنای عامّ و جامع که فردی از آن وجود دارد و فرد دیگرش استحاله دارد، امکان نداشت، نزاع مذکور اصلا قابل طرح نبود و باید همه می پذیرفتند که لفظ «الله» علم بوده و برای ذات خداوند متعال وضع شده است. بنابراین یک لفظ می تواند در خارج یک فرد داشته باشد یا اصلا فردی برای آن وجود نداشته باشد ولی به صورت یک معنای عام و جامع وضع گردد.

 

مع أن الواجب موضوع للمفهوم العام مع انحصاره فيه تبارك و تعالى.

(مع أنّ الواجب...):

مصنّف در پایان شاهدی را در این زمینه ذکر می کنند و آن اینکه لفظ واجب با اینکه یک فرد دارد و آن خداوند متعال است و فرد دیگر برای آن محال است با این حال به اعتراف همه علماء برای یک معنای عامّ وضع شده و از جمله الفاظ کلّی به حساب می آید نه الفاظ جزئی و این نشان دهنده آن است که برای وضع یک لفظ برای یک معنای عامّ و جامع لازم نیست افراد متعدّد برای آن وجود داشته باشد لذا در ما نحن فیه اگرچه لفظ اسم زمان مانند مقتل در خارج یک فرد بیشتر ندارد و لکن برای معنای عامّ و جامع یعنی زمانی که متلبّس به مبدأ می باشد و زمانی که متلبّس به مبدأ نمی باشد وضع شده است و از این جهت اسماء زمان داخل در محلّ نزاع بوده و می توان بحث کرد که آیا صدق مشتقّ در زمانی که مبدأ از آن منقضی شده است، حقیقی است یا مجازی؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo