درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1400/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه پنجم /بيان مصنف در بيان کلام عَلَمين(2)

 

و أما ما حكي عن العلمين الشيخ الرئيس و المحقق‌ الطوسي من مصيرهما إلى أن الدلالة تتبع الإرادة فليس ناظرا إلى كون الألفاظ موضوعة للمعاني بما هي مرادة كما توهمه بعض الأفاضل‌ بل ناظر إلى أن دلالة الألفاظ على معانيها بالدلالة التصديقية أي دلالتها على كونها مرادة للافظها تتبع إرادتها منها و يتفرع عليها تبعية مقام الإثبات للثبوت و تفرع الكشف على الواقع المكشوف فإنه لو لا الثبوت في الواقع لما كان للإثبات و الكشف و الدلالة مجال و لذا لا بد من إحراز كون المتكلم بصدد الإفادة في إثبات إرادة ما هو ظاهر كلامه و دلالته على الإرادة و إلا لما كانت لكلامه هذه الدلالة و إن كانت له الدلالة التصورية أي كون سماعه موجبا لإخطار معناه الموضوع له و لو كان من وراء الجدار أو من لافظ بلا شعور و لا اختيار.

مقدمه: گفته شد که برای روشن شدن بیان محقّق خراسانی و تفسیری که از کلام شیخ الرئیس و محقق طوسی ارائه می دهند، لازم است در ابتدا اقسام دلالت مورد بحث قرار گیرد. در جلسه گذشته دلالت تصوّریه بیان شد. در ادامه دلالت تفهیمیه و دلالت تصدیقیه مورد بحث قرار می گیرد.

«القسم الثانی: الدلالة التفهیمیّة المعبّر عنها بالدلالة التصدیقیّة أیضا لأجل تصدیق المخاطب المتکلّمَ بأنّه أراد تفهیم المعنی للغیر و هی عبارة عن ظهور اللفظ فی کون المتکلّم به قاصداً لتفهیم معناه و هذه الدلالة تتوقّف زائداً علی العلم بالوضع علی احرازه فی مقام التفهیم و لم ینصب قرینة متّصلة علی الخلاف بل لم یأت فی الکلام بما یصلح للقرینیّة فإنّه یهدم الظهور و یوجب الإجمال لا محالة فلو لم یکن فی ذلک المقام فلا ظهور و لا دلالة علی الإرادة التفهیمیّة أصلا کما أنّ وجود القرینة المتصلة مانع عن الظهور التصدیقی و علی الجملة فهذه الدلالة تتقوّم بکون المتکلّم فی مقام التفهیم و بعدم وجود قرینة متصلة فی الکلام».[1]

خلاصه آنکه اگر احراز شود که متکلّم درصدد بیان می باشد و هیچ قرینه ای بصورت متصله بر خلاف آن وجود نداشته باشد، الفاظ و جملاتی که از او صادر می شود دلالت بر این دارد که آن متکلّم درصدد فهماندن معانی آن الفاظ و جملات می باشد و به تعبیری دلالت بر اراده استعمالی متکلّم دارند به همین جهت به این دلالت، دلالت تفهیمیه گویند و از آن جهت که مخاطب اراده استعمالی متکلّم را تصدیق می نماید، دلالت تصدیقیّه نیز نامگذاری می شود و لکن مناسب این است که دلالت تصدیقیه استعمالیه یا دلالت تصدیقیه غیرجدّیه گفته شود تا از قسم سوم تمییز داده شود.

«القسم الثالث: الدلالة التصدیقیّة و هی دلالة اللفظ علی أنّ الإرادة الجدّیّة علی طبق الإرادة الاستعمالیّة و هذه الدلالة ثابتة ببناء العقلاء إلّا أنّها تتوقّف زائداً علی ما مرّ، علی إحراز عدم وجود قرینة منفصلة علی الخلاف و إلّا فلا یکون الظهور کاشفاً عن الإرادة الجدّیّة فی مقام الثبوت فإنّ وجود القرینة المنفصلة مانع عن حجیّته و الحاصل أنّ بناء العقلاء قد استقرّ علی أنّ الإرادة التفهیمیّة مطابقة للإرادة الجدّیّة ما لم تقم قرینة علی عدم التطابق».[2]

خلاصه آنکه اگر علم به وضع وجود داشته باشد و احراز گردد که متکلّم درصدد تفهیم و بیان می باشد و قرینه ای بر خلاف چه بصورت متصله و چه بصورت منفصله وجود نداشته باشد، بنای عقلاء بر این است که اراده جدّیّه را مطابق با اراده استعمالیّه می دانند لذا می بینیم که ظواهر الفاظ را بر عهده متکلّم می گذارند به همین جهت اگر شخصی در محکمه بگوید: «قتلت زیداً» و اقرار به قتل زید نماید ما مفاد جمله مذکور را بر عهده او می گذاریم و اگر از این اقرار رجوع نماید و درصدد انکار آن برآید،

رجوع و انکارش را نمی پذیریم.

با توجه به بیان اقسام سه گانه دلالت و توضیح هریک از این اقسام گفته می شود: همانطور که بیان شد دلالت تصوّریّه نیازمند علم به وضع می باشد و هیچ امری زائد بر علم به وضع در آن دخالت ندارد و اراده متکلّم در مقام دلالت تفهیمیه و دلالت تصدیقیه دخالت دارد به همین جهت اینکه بعضی از علماء گفته اند: «إنّ الدلالة تتبع الإرادة» نمی تواند مراد آنها دلالت تصوّریّه باشد تا اینکه استدلال قائلین به وضع الفاظ برای معنای مراد با توضیح مذکور صحیح باشد مضاف بر اینکه در مباحث مربوط به وضع بیان شد: وضع عبارت از این است که بین لفظ و معنا یک علقه اعتباری و جعلی تحقق پیدا می کند، بعد از آنکه بین لفظ و معنا هیچ ارتباط ذاتی و تکوینی وجود ندارد لذا نهایت نقش واضع این است که بین لفظ و معنا یک علقه اعتباری ایجاد می کند و ثمره این علقه اعتباری این است که این لفظ بر آن معنا دلالت می نماید یعنی اگر شخصی علم به این وضع داشته باشد با شنیدن این لفظ، آن معنا به ذهن او خطور می کند لذا مسأله اراده و مراد متکلّم به عنوان هدف و غایت از وضع، مطرح نیست تا اینکه گفته شود چون اراده واضع در وضع دخیل است پس همین اراده در موضوع له نیز دخالت دارد کما مر بیانه و توضیحه و بر فرض هم که پذیرفته شود اراده دخیل در وضع می باشد لازمه آن این نیست که اراده در موضوع له الفاظ نیز دخالت داشته باشد بلکه نهایتا اراده باعث بعث واضع به سوی انجام عملیات وضع می باشد نه اینکه اراده به صورت جزئیّت یا شرطیّت در موضوع له دخالت داشته باشد و باعث تضییق موضوع له گردد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo