درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1400/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه پنجم /آيا الفاظ براي ذات معنا وضع شده اند(2)

الخامس: لا ريب في كون الألفاظ موضوعة بإزاء معانيها من حيث هي لا من حيث هي مرادة للافظها لما عرفت بما لا مزيد عليه من أن قصد المعنى على أنحائه من مقومات الاستعمال فلا يكاد يكون من قيود المستعمل فيه‌.

مقدّمه: بیان شد که در مقدّمه پنجم بحث در این رابطه است که آیا وجود حقیقی و خارجی اراده که در نهان واضع و بکارگیرنده الفاظ وجود دارد، در موضوع له یا مستعمل فیه الفاظ بنحو جزئیّت یا شرطیّت لحاظ شده است و در نتیجه معنای انسان، «حیوان ناطق مراد» است یا اینکه الفاظ صرفا برای ذات معانی وضع شده اند بدون اینکه اراده بنحو جزئیّت یا شرطیّت، در موضوع له یا مستعمل فیه آنها اخذ شده باشد و در نتیجه معنای انسان، «حیوان ناطق» است؟ گفته شد که در این رابطه دو وجه مطرح شده است. مصنّف قائلند به اینکه الفاظ برای ذات معانی وضع شده اند فلذا درصدد استدلال بر این مدعا بر می آیند که در ادامه مورد بحث قرار می گیرد.

(لما عرفت ...)

بیان استدلال اوّل مصنّف:

مصنّف می فرمایند: همان طور که در مقدّمه دوّم، ذیل بحث از موضوع له حروف بیان شد، لحاظ آلیّت در حروف و لحاظ استقلالیّت در اسماء اجناس داخل در موضوع له و مستعمل فیه آنها نمی باشد لذا هیچ تفاوتی بین معنای حروف مانند لفظ «من» با معنای اسماء اجناس مانند لفظ «الابتداء» به لحاظ موضوع له و مستعمل فیه وجود ندارد و هردو یعنی لفظ «من» و لفظ «الابتداء» برای افاده معنای ابتدائیّت وضع شده اند با این تفاوت که به لحاظ مقام استعمال، لفظ «من» بعنوان حرفی از حروف برای بکارگیری در جایگاه ربطی وضع شده است ولی لفظ «الابتداء» بعنوان اسمی از اسامی برای بکارگیری در جایگاه استقلالی وضع شده است بنابراین لحاظ آلیّت در حروف مانند لحاظ استقلالیّت در اسماء از مقوّمات استعمال می باشد و هیچ ربطی به موضوع له الفاظ و همچنین مستعمل فیه آنها ندارد زیرا همان طور که در گذشته بیان شد اگر لحاظ آلیّت در حروف و لحاظ استقلالیّت در اسماء اجناس دخیل در موضوع له یا مستعمل فیه باشد لازمه آن این است که در هنگام بکارگیری این الفاظ دو لحاظ وجود داشته باشد: یکی لحاظی که برای استعمال و بکارگیری الفاظ در آن معانی لازم است و دیگری لحاظی که به عنوان جزء مستعمل فیه یا موضوع له قرار داده شده است در حالی که ما می بینیم قطعا یک لحاظ بیشتر وجود ندارد و آن لحاظی است که متکلّم در هنگام استعمال و در جهت بکارگیری الفاظ در معانی آنها لازم دارد.

در ما نحن فیه نیز گفته می شود: اگرچه استعمال و بکارگیری یک لفظ در جهت افاده معنای آن بدون اراده متکلّم محقّق نمی شود و لکن این اراده از مقوّمات استعمال بوده و مربوط به مقام استعمال است و هیچ ربطی به موضوع له الفاظ و همچنین مستعمل فیه آنها ندارد تا اینکه بعنوان جزء یا بعنوان قید و شرط دخیل در موضوع له یا مستعمل فیه الفاظ لحاظ گردد.

فائده: بعضی در توضیح دلیل اوّل محقّق خراسانی «ره» گفته اند: ما وقتی لفظ انسان را می شنویم جز معنای حیوان ناطق چیزی به ذهنمان تبادر نمی کند و وقتی لفظ زید را می شنویم، ذهن ما به هیکل خارجی زید انتقال پیدا می کند و چیزی بعنوان تعلّق اراده حقیقیه به این دو معنا در ذهن ما خطور نمی کند. پس تبادر، دلیل بر این است که حیوان ناطق تمام موضوع له لفظ انسان و در اعلام شخصیه نیز همین ذوات خارجی، تمام موضوع له می باشند و اراده مدخلیّتی در موضوع له و مستعمل فیه ندارد، نه به صورت جزئیّت و نه به صورت قیدیّت.

اگرچه بعضی از علماء در مقام اثبات وجه مذکور یعنی اینکه اراده هیچ دخالتی در موضوع له الفاظ و همچنین مستعمل فیه آنها ندارد به تبادر استناد نموده اند مثلا صاحب فصول در مقام بیان این نظریه می فرماید: «یدلّ علی الأوّل بعد مساعدة التبادر علیه»[1] و لکن قطعا محقّق خراسانی در ما نحن فیه به مسأله تبادر استناد ننموده است و دلیل اوّل ایشان هیچ ارتباطی به تبادر ندارد و توضیح دلیل اول ایشان بیانی است که ذکر گردید. البته می تواند تبادر یکی از مؤیّدات دلیل اول باشد کما اینکه می تواند یکی از مؤیّدات اصل نظریه اوّل باشد به این صورت که با شنیدن الفاظ، ذات معانی در ذهن حاضر می شود و مراد بودن آن معانی به ذهن خطور نمی نماید و لکن این بیان مستقلّی بوده و توضیح دلیل اوّل مصنّف نمی باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo