درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1400/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات سیزده گانه/مقدمه چهارم /استعمال بودن يا نبودن استعمال لفظ در لفظ(بيان فائدة)

 

فائده: این بحث اصولی یعنی بکارگیری لفظ و اراده نوع آن یا اراده صنف آن یا اراده مثل آن و یا اراده شخص آن از جمله مباحثی است که در نظر بعضی مانند صاحب منتقی الاصول هیچ ثمره عملی بر آن مترتب نمی باشد. ایشان در این زمینه می فرمایند: «هذا المبحث کسابقه فی عدم الاثر و الجدوی العملیة و لهذه الجهة رأینا وجاهة الاقتصار علی مجرّد الاشارة إلی أصل البحث ببیان عبارة الکفایة»[1] و بعضی از معاصرین هیچ ثمره علمی و عملی را بر این بحث مترتب ندانسته و در این زمینه می گویند: مباحثی از قبیل اطلاق لفظ و اراده نوع آن از جمله مباحث تحلیلی هستند که ثمره ای به لحاظ فهم معنای مراد متکلّم بر آنها مترتب نیست لذا به طرح این بحث و لو بصورت اختصار نپرداخته اند و بلکه مباحثی از این قبیل را به عنوان زوائد علم اصول معرفی می نمایند و لکن با این وجود بعضی ولو تحت عنوان ثمره متوهّمه به ذکر ثمره ای در این زمینه پرداخته اند و آن اینکه در عبادتی مانند صلات که قرائت یکی از اجزاء تشکیل دهنده آن می باشد، باید در آوردن قرائت، از الفاظ آن قصد قرآنی بودن بشود لذا بکارگیری الفاظ قرآن در قرائت صلات و قصد قرآنی بودن آن الفاظ، از قبیل اطلاق لفظ و اراده مثل آن می باشد لذا زمانی که گفته می شود: «الحمد لله ربّ العالمین»، از این جمله همان الفاظی اراده می شود که در قرآن کریم در قالب سوره حمد وارد شده است و از طرفی هم در بسیاری از روایات تأکید شده است که باید نماز با التفات باشد و شخصی که نماز می خواند باید بصورت فی الجمله، ملتفت بوده و بفهمد چه می گوید و این از راه استعمال لفظ در معنای آن حاصل می شود. بنابراین اگر اطلاق لفظ در لفظ مانند بکارگیری لفظ و اراده مثل آن از مصادیق استعمال باشد کما ذهب الیه المحقّق الخراسانی «ره»، لازمه آن این است که در مواردی مانند مسأله قرائت در صلات، استعمال لفظ در اکثر از معنا بوجود بیاید در حالی که بسیاری از علمای علم اصول قائل به استحاله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد می باشند ولی اگر گفته شود که موارد اطلاق لفظ و اراده لفظ، از مصادیق استعمال نمی باشد و نهایتا متکلّم با آوردن لفظ، آن را در ذهن مخاطب حاضر می نماید کما ذهب إلیه المحقّق الخوئی «ره»،استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد لازم نمی آید.

خلاصه آنکه اگر مسأله اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا مثل و یا شخص آن از مصادیق استعمال باشد در بعضی از موارد در فروع فقهی مانند مسأله قرائت در صلات با مشکل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد مواجه می شویم و باید درصدد رفع این اشکال بربیاییم ولی اگر مسأله مذکور را از مصادیق استعمال به حساب نیاوریم، مشکلی در این زمینه لازم نمی آید تا نیازمند رفع آن باشیم.

البته در ما نحن فیه توجه به یک مطلب لازم است و آن اینکه تصوّر ثمره مذکور انگیزه برای طرح مسأله مذکور یعنی اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا مثل و یا شخص آن شده است و لکن شاید اصل این ثمره مورد پذیرش واقع نگردد کما اینکه بعضی گفته اند ثمره مذکور تمام نمی باشد زیرا اوّلا اینکه در باب صلات شرط می باشد که در اتیان قرائت قصد قرآنی بودن الفاظ آن بشود لازمه آن استعمال لفظ در لفظ نمی باشد و به تعبیری مسأله مذکور از مصادیق بکارگیری لفظ و اراده مثل آن به حساب نمی آید تا یکی از صغریات بحث ما نحن فیه به حساب آمده و ثمره مذکور را در پی داشته باشد و ثانیا بر فرض که پذیرفته شود مسأله مذکور یعنی قصد قرآنی بودن در قرائت صلات از مصادیق استعمال لفظ و اراده مثل آن به حساب می آید، لازمه آن این نیست که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد پیش بیاید چون همان طور که بیان شد در ما نحن فیه یعنی استعمال لفظ در لفظ، هیچ معنایی اراده نمی شود نه معنای حقیقی و موضوع له و نه معنای مجازی و غیرموضوع له و نهایتا کسانی که می گویند استعمالات مذکور (بکارگیری لفظ و اراده نوع و صنف و مثل و شخص) از مصادیق استعمال می باشد مراد آنها این است که ماورای لفظ امر دیگری نیز وجود دارد و در مقابل کسانی که می گویند استعمالات مذکور از قبیل استعمال نمی باشد مراد آنها این است که ماورای الفاظ امر دیگری وجود ندارد و نهایتا غرض متکلّم از آوردن الفاظ، احضار آن الفاظ در ذهن مخاطبین می باشد کما مرّ توضیحه و ثالثا بر فرض که استعمالات مذکور در صورتی که از مصادیق استعمال به حساب بیایند، از قبیل استعمال لفظ در معنا باشند، بازهم گفته می شود بر فرض که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، جایز نباشد کما ذهب الیه الاکثر، در ما نحن فیه مشکلی لازم نمی آید چون همان طور که در مسأله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بیان می شود، اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد جایز نمی باشد و به تعبیری استحاله دارد جهتش این است که استعمال واحد از جهت واحد چنین قابلیّتی را دارا نمی باشد (لذا مسائلی مانند فناء عنوان در معنون و جنبه ابزاری بودن الفاظ در وجه استحاله مطرح می گردد) و لکن در ما نحن فیه قطعا استعمالات مذکور از دو حیثیّت و دو جهت مختلف برخوردار می باشند: یکی جهت بکارگیری لفظ و اراده معنای آنها (حقیقی یا مجازی) و دیگری بکارگیری الفاظ و اراده نوع، صنف، مثل یا شخص آنها و واضح است که این استحاله نداشته و ادله ای که در زمینه استحاله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد مطرح می گردد شامل آن نمی شود.

بنابراین با توجه به مطالب مذکور گفته می شود: عمده مباحثی که از قدیم الایام در علم اصول مطرح می گردیده است یا در ادامه در مسیر تکمیل مباحث اصولی مطرح شده است یا به مباحث مطرح شده در گذشته اضافه گردیده است قطعا با انگیزه مشخصی بوده است لذا اگر در هنگام طرح مباحث علوم ابزاری مانند علم اصول علم منطق و علوم ادبی و مانند آنها، ثمره این مباحث و یا انگیزه طرح این مباحث مطرح گردد از توهمات سست کننده در مسیر تعلیم و تعلم باز می دارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo