درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1400/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمه دوم/مطلب پنجم /کيفيت وضع ضمائر،اسماء اشارات و نحوهما

 

ثمّ إنّه قد انقدح ممّا حقّقناه أنّه يمكن أن يقال: إنّ المستعمل فيه في مثل أسماء الإشارة و الضمائر أيضاً [1] عام و أنّ تشخصه إنما نشأ من قبل طور[2] استعمالها حيث إنّ أسماء الإشارة وضعت ليشار بها إلى معانيها و كذا بعض الضمائر و بعضها ليخاطب به‌ المعنى، و الإشارة و التخاطب يستدعيان التشخص كما لا يخفى.

فدعوى أن المستعمل فيه في مثل «هذا» أو «هو» أو «إيّاك» إنّما هو المفرد المذكر و تشخّصه إنّما جاء من قبل الإشارة أو التخاطب بهذه الألفاظ إليه فإن الإشارة أو التخاطب لا يكاد يكون إلا إلى الشخص[3] أو معه[4] غير مجازفة.

 

مقدّمه: مصنّف بعد از بررسی کیفیّت وضع در حروف، از کیفیّت وضع در خبر و انشاء همانند «بعت» بحث نمودند و فرمودند: موضوع له و مستعمل فیه در خبر و انشاء یکی می باشد و تنها تفاوت آنها به لحاظ مقام استعمال و بکارگیری می باشد. اکنون در قالب مطلب پنجم به بررسی کیفیّت وضع در ضمائر و اسماء اشاره می پردازند و در پایان در قالب مطلب ششم، جمع بندی می نمایند.

(ثمّ إنّه قد انقدح...)

مطلب پنجم: کیفیّت وضع در ضمائر و اسماء اشاره

بعد از بیان تحقیق تفصیلی در مورد معانی حروف من حیث العموم و الخصوص و اینکه وضع، موضوع له و مستعمل فیه در حروف عام می باشد و تشخص و جزئیّت مربوط به مقام استعمال است، در ادامه این بحث پیگیری می شود که موضوع له و مستعمل فیه در اسماء اشاره، ضمائر و مانند آنها چه می باشد؟

به تعبیر دیگر: آیا اسم اشاره مانند «هذا» و ضمیر مانند ضمیر غایب «هو» که برای اشاره و دلالت بر مفرد مذکر وضع شده اند، برای اشاره و دلالت بر کلیّ مفرد مذکّر وضع شده اند و لکن مقام اشاره و بکارگیری مدلول، آنها را جزئی می نماید لذا وضع آنها از نوع، وضع عام و موضوع له عام می باشد یا اینکه برای اشاره و دلالت بر جزئی مفرد مذکر وضع شده اند و جزئیّت دخیل در موضوع له و مستعمل فیه بوده لذا وضع آنها از نوع وضع عام و موضوع له خاص می باشد؟

محقّق خراسانی «ره» می فرمایند: بعد از بیان تحقیق مذکور در مورد معانی حروف و روشن شدن موضوع له و مستعمل فیه در حروف و اینکه وضع، موضوع له و مستعمل فیه در حروف عام است و تشخص و جزئیّت مربوط به مقام استعمال می باشد، در مورد ضمائر، اسماء اشاره ومانند آنها نیز می توان همین سخن را گفت؛ به این صورت که مثلا «هذا» برای خصوص مفرد مذکّر حاضر وضع نشده است بلکه برای اشاره به کلّی مفرد مذکّر وضع شده است، منتها انسان وقتی در خارج لفظ «هذا» را

فتلخّص مما حقّقناه أنّ التشخص الناشئ من قبل الاستعمالات لا يوجب تشخّص المستعمل فيه سواء كان تشخّصا خارجيا كما في مثل أسماء الإشارة أو ذهنيا كما في أسماء الأجناس و الحروف و نحوهما من غير فرق في ذلك أصلا بين الحروف و أسماء الأجناس

و لعمري هذا واضح و لذا ليس في كلام القدماء من كون الموضوع له أو المستعمل فيه خاصا في الحرف عين و لا أثر و إنّما ذهب إليه بعض من تأخّر و لعلّه لتوهّم كون قصده بما هو في غيره من خصوصيات الموضوع له أو المستعمل فيه و الغفلة من أنّ قصد المعنى من لفظه على أنحائه لا يكاد يكون من شئونه و أطواره و إلا فليكن قصده بما هو هو و في نفسه كذلك فتأمل في المقام فإنه دقيق و قد زل فيه أقدام غير واحد من أهل التحقيق و التدقيق.

برای اشاره به کار می گیرد، مقام اشاره معنای آن را جزئی می نماید زیرا کلّی بما هو کلّی نمی تواند مورد اشاره قرار گیرد. همچنین در باب ضمائر چون بعضی از ضمائر مربوط به غائب هستند و بعضی مربوط به مخاطب، ضمائر غائب مثل «هو» و «هی» عنوان اشاره دارند لذا همان توضیحی که در مورد اسماء اشاره مثل «هذا» بیان شد در مورد این ضمائر نیز جاری می گردد.

اما در ضمائر مخاطب مانند «أنت» و «إیّاک» اشاره ای وجود ندارد بلکه تخاطب وجود دارد لذا گفته می شود این ضمائر نیز برای معانی عامّ وضع شده اند لکن مقام تخاطب اقتضای جزئیّت و تشخّص می نماید.

خلاصه آنکه: وضع، موضوع له و مستعمل فیه در ضمائر و اسماء اشاره مانند حروف عامّ بوده و جزئیّت مربوط به مقام استعمال است و دخیل در موضوع له و مستعمل فیه آنها نمی باشد.

(فتلخّص ممّا حقّقناه...)

مطلب ششم: جمع بندی

مصنّف در پایان در مجموع به بیان چند نکته می پردازند:

نکته اوّل اینکه تشخّص و جزئیتی که در حروف، ضمائر، اسماء اشاره و امور این چنینی وجود دارد مربوط به مقام استعمال است و ربطی به موضوع له و مستعمل فیه آنها ندارد خواه تشخص از نوع تشخص خارجی باشد مانند تشخصی که در اسماء اشاره وجود دارد و خواه از نوع تشخص ذهنی باشد مانند لحاظ آلیّت در حروف.

نکته دوم اینکه در عبارات قدماء مطلبی وجود ندارد که دلالت نماید بر اینکه موضوع له یا مستعمل فیه در حروف خاص می باشد و این مطلب از جانب بعضی از متأخرین مانند صاحب قوانین[5] و صاحب فصول[6] مطرح شده است.

نکته سوم اینکه اگر بعضی از علماء مانند محقّق قمّی «ره» و صاحب فصول «ره» گمان کرده اند که موضوع له یا مستعمل فیه در حروف جزئی وخاص می باشد شاید به این خاطر باشد که آنها دیده اند که حروف را این چنین معنا کرده اند: «الحرف ما دلّ علی معنی فی غیره» و یا مثلا کلمه «من» جارّه را اینگونه معنا کرده اند: «الابتداء الّذی لوحظ حالة لغیره» لذا خیال کرده اند که لحاظ آلیّت جزء معنای حروف است به همین جهت گفته اند موضوع له یا مستعمل فیه حروف خاصّ می باشد و توجّه نکرده اند که لحاظ و آلیّت مربوط به مقام استعمال است و ربطی به موضوع له و مستعمل فیه ندارد.

نکته چهارم اینکه اگر لحاظ آلیّت، جزء معنای حروف و داخل در موضوع له یا مستعمل فیه باشد، لازمه آن این است که لحاظ استقلالیّت نیز جزء معنای اسماء، و داخل در موضوع له یا مستعمل فیه آنها باشد چون اگر مسأله لحاظ و دخالت آن در معنا پیش بیاید، فرقی بین اسم و حرف وجود ندارد و اگر این گونه باشد باید گفته شود موضوع له یا مستعمل فیه اسماء اجناس هم جزئی و خاص است لذا وضع آنها از نوع وضع عام و موضوع له خاص خواهد بود در حالی که احدی چنین حرفی نزده و آن را نمی پذیرد.

 


[1] مانند حروف.
[2] چگونگی و کیفیّت.
[3] کما فی الغائب.
[4] کما فی التخاطب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo