درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه1

1400/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمه دوم/مطلب اول /تعریف وضع

 

الثانی: الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بينهما ناش من تخصيصه به تارة و من كثرة استعماله فيه أخرى و بهذا المعنى صحّ تقسيمه إلى التعييني و التعيني كما لا يخفى‌.

مقدّمه: بیان شد که مصنّف در مقدّمه کتاب کفایه از سیزده امر بحث می کنند. امر اول که مشتمل بر پنج مطلب بود به پایان رسید. در ادامه به بیان مقدّمه دوم یعنی مسأله وضع پرداخته می شود.

(الثانی)

مقدّمه دوّم از مقدّمات سیزده گانه کتاب حاضر که مربوط به وضع الفاظ می باشد از جایگاه ویژه ای در زبان شناسی برخوردار است و لکن متأسفانه بسیاری از مخاطبین این مباحث گمان می کنند که این مباحث جنبه علمی صرف داشته و اثر عملی بر آنها مترتّب نمی شود و در بسیاری از موارد به جهت عدم درک صحیح از این مباحث قدرت بکارگیری و استفاده از این مباحث را به دست نمی آورند لذا لازم است این مباحث بصورت دقیق و تفصیلی پیگیری شود تا فوائد و ثمرات مترتّب بر آن روشن گردد.

در این مقدّمه در مجموع به شش مطلب پرداخته می شود:

تعریف وضع؛ اقسام وضع؛ کیفیّت وضع در حروف؛ کیفیّت وضع در خبر و انشاء؛ کیفیّت وضع در ضمایر و اسماء اشاره و در پایان جمع بندی و نتیجه گیری.

 

(الوضع)

بیان مطلب اوّل : تعریف وضع

در این مطلب در واقع در کتب اصولی به دو امر پرداخته می شود:

یکی اینکه منشأ دلالت الفاظ بر معانی چه می باشد؟ به عبارتی آیا دلالت الفاظ بر معانی ذاتی می باشد یا جعلی و قرار دادی؟ دیگر اینکه بر فرض پذیرش اینکه دلالت الفاظ بر معانی ذاتی نمی باشد و بلکه عرضی بوده و ناشی از جعل و وضع می باشد، حقیقت وضع چه می باشد؟

فائده: اگرچه غالبا در ما نحن فیه به ذکر دو مبنای مذکور یعنی ذاتی و جعلی بودن دلالت الفاظ بر معانی می پردازند و لکن مبنای سوّمی نیز در این زمینه وجود دارد لذا در اجود التقریرات آمده است: «اختلف العلماء فی أنّ دلالة الالفاظ هل هی ذاتیة محضة أم جعلیة صرفة أو بهما معا؟»[1] و مقرّر (محقق خوئی «ره») در حاشیه کتاب و همچنین در محاضرات[2] می فرمایند: «أنّ دعوی کون الوضع وسطاً بین الامور التکوینیّة الواقعیّة و الجعلیّة لا یمکن المساعدة علیها ضرورة أنّه لا واسطة بین الامور الواقعیة و الجعلیة»[3] یعنی معنا ندارد که کسی بگوید وضع و دلالت الفاظ بر معانی از جهتی ذاتی می باشد و از جهتی دیگر تابع جعل و قرارداد است.

به نظر می رسد شاید مراد کسانی که می گویند: دلالت الفاظ بر معانی از جهتی ذاتی، واقعی و تکوینی می باشد و از جهتی دیگر تابع جعل و قرارداد است، این می باشد که در عالم واقع بین الفاظ و معانی یک نحوه مناسبت ذاتی وجود دارد و آدمی بر اساس فطرت درونی خود، بصورت ناخودآگاه و بصورت یک امر ارتکازی درونی، این امور را درک می نماید لذا زمانی که درصدد وضع الفاظ برای معانی یعنی جعل و قرار داد بر می آید بر اساس همان فطرت درونی خود الفاظی را برای معانی انتخاب می نماید که با آن امر ارتکازی درونی خود تناسب دارد لذا می بینیم در اکثر لغات، الفاظی که برای پدر و مادر انتخاب می شوند از تکرار که دلالت بر یک نحوه محبت دارد مانند لفظ «بابا» استفاده می شود و این بیان یکی از احتمالاتی است که درعلم زبان شناسی نسبت به بیان عباد بن سلیمان صیمری معتزلی، داده شده است و به نظر می رسد بیانی دور از آبادی نمی باشد تا اینکه گفته شود لا یمکن المساعدة علیها.

 


[2] ایشان در محاضرات .فی اصول الفقه ج1 ص35 می فرمایند: «أنّ الوضع وسط بین الامور التکوینیّة و الجعلیّة، فهو ممّا لا یرجع إلی معنی محصّل، و ذلک لعدم واسطة بینهما، ضرورة أنّ الشیء إذا کان من الموجودات الحقیقیّة الّتی لا تتوقّف فی وجودها علی اعتبار أی معتبر فهو من الموجودات التکوینیّة و إلّا فمن الامور الاعتباریّة الجعلیّة؛ و لا نعقل ما یکون وسطا بین الأمرین»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo