< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

98/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض ادله/اصل ثانوی در متعارضین/ بررسی روایات عرضه، طرح یا قبول

بحث به این جا رسید که ما نباید واجبات و محرمات الهی را در قرآن به رجال یا ولایت اهل بیت و دشمنی دشمنان اهل بیت تفسیر کنیم. بعد من خواستم شما را با یک موردی آشنا کنم که این مورد ضمن این که یک تذکری نسبت به این مطلب است یک نوع دفاع از قرآن هم هست. این مورد آیه ی سوم سوره ی مائده بود و گفتم که در مورد این آیه دو سؤال و اشکال وجود دارد. یکی بریده بریده بودن فقرات و دیگری این نامرتبط بودن فقره ی آخر با قبلش که دیروز توضیح دادیم.

خیلی از مفسران رد شده اند اما برخی که وارد شده اند مثل مرحوم علامه طباطبایی در المیزان (ایشان را من انتخاب کردم به جهاتی که خود ایشان دارد و به این جهت که ایشان سعی می کند آیات را تلفیق کند و به هم ارتباط دهد) ایشان راجع به سؤال اول گفته است که هیچ ارتباطی ندارد، می گوید: چه بگوییم آیه همینطوری نازل شده است مثل این که یک باره همه ی آیه نازل شده است و چه بگوییم بعدا پیامبر دستور تنظیم داده اند یا این که اصحاب تنظیم کرده باشند آیه اجزائش با هم ارتباط ندارد (ایشان دیگر این مطلب را ندارد ولی من بیان می کنم که ممکن است برخی هم اینطور توجیه کنند، این ها که سقیفه را ایجاد کردند و آن رفتار را در روز پنجشنبه با پیامبر داشتند و مسأله ی قلم و دوات را ایجاد کردند با قرآن هم برخورد می کردند لذا خداوند یا پیامبر طوری برنامه ریزی کردند و مدیریت کردند که این مطلب را طوری و در جایی بیاورند که این تراث از بین نرود، آینده ها هم متوجه شوند اگر چه ممکن است برخی هم متوجه نشوند)

راجع به سؤال دوم هم جوابی می دهد که من متوجه نشدم که ایشان چه می گوید.

عبارت مرحوم علامه: ان صفة المغفرة و مثلها الرحمة کما تتعلق بالمعاصی چنانچه می تواند مرتبط باشد با معاصی مستحق عقاب کذلک یصح ان تتعلق بمنشأها همچنین می تواند به منشأ معصیت بخورد، حکمی (وجوب) که اگر مخالفت کنیم یستتبع مخالفته عنوان معصیت عنوانی که اگر معصیت شود یستتبع العقاب. یعنی می شود به منشأ معصیت مرتبط باشد و منشأ معصیت حکم است و حکم در این جا وجوب خوردن بود که اگر مخالفت کند عنوان معصیت می آید.

به نظر ما این آیه اجزایش اتفاقا خیلی با هم مرتبط است. اگر ما مشکل این آیه را در ارتباط حل کنیم مشکل کل قرآن حل می شود و ما بی ارتباط تر از این آیه در کل قرآن نداریم و این خیلی خدمت به قرآن است که طوری معنا کنیم که همه ی اجزایش به هم مرتبط باشد. قرآن و معارف را دو نحوه می شود تفسیر کرد و نگاه کرد و دید.

ظاهر آیه روشن است و از همین جا راه ما از غلات جدا می شود. قرآن واقعا دارد این امور را حرام می کند. ولی ما داریم که قرآن بطونی دارد، حقائقی دارد، لطایفی دارد و یک کاری که قرآن می کند معمولا برای همان اشاراتی که در نگاه اول به دست نمی آید در ظاهر یک نشانه ای می گذارد که این گرا بدهد به آن باطن می گوید: ان عدة الشهور عندالله اثنی عشر شهرا که امام می فرمایند ما هستیم بعدش می گوید ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسکم که این ادامه بیشتر با امام مناسب است. و از این قبیل زیاد است. حال در این آیه اگر بگوییم ما یک حرمت میته داریم و یک حرمت ولایت میته. آن هایی که بعد از پیامبر آمدند؛ اتفاقا ترتیب هم مراعات شده است: اولی که مکرر می گفت: اقیلونی به گونه ای که دیگران می چرخاندند اما دومی واقعا نماینده ی خشونت و خون است و خود عالمان آن ها می گویند که اگر عصبانی می شد می بایست دست کنیز را بگیرد و گاز بگیرد تا خون بیاید تا آرام شود بعد از او هم که لحم خنزیر است آن بی غیرتی، آن چریدن. قبل از این آیه اوفوا بالعقود است که ظاهرش عقود است اما مراد از آن عقد امامت است یعنی گاهی انسان تحلی می کند به ولایت امیرالمؤمنین و گاهی تحلی می کند به ولایت بنی امیه، بنی امیه و بنی مروان رژیم هایی بودند که یک لحظه هم نام اسلام را به معنای واقعی کلمه نبردند لذا می شود ما احل لغیر الله به یعنی جریانات انحرافی که آمد و ترتیب هم دارد و می گوید همانطور که میته حرام است ولایت میته هم حرام است حالا شما بگردید ببینید کدام حاکم نماد میته است، کدام حاکم نماد خشونت و خون است کدام حاکم نماد خنزیر و چریدن است که به تعبیر امیرالمؤمنین مانند شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهار می افتد که اصلا سیر نمی شود و اینقدر می خورد تا می ترکد. اما گاهی مانند علی بن یقطین می شود، محمد بن سنان می شود، خواجه نصیر الدین طوسی می شود، عبدالله بن سنان می شود، حلبی می شود، حسن بن علی بن یقطین می شود حتی گاهی به دستور ائمه داخل حکومت می شدند این می شود فمن اضطر ... انسانی که در دستگاه برود به هر حال هذا بهذا است و به هر حال ممکن است لغزش هایی داشته باشد، امام به علی بن یقطین فرمودند تو برو به شیعیان خدمت هم بکن در روایت می گوید هذا بهذا و در قرآن می فرماید ان الله غفور رحیم.

این کاری که ما کردیم کاریست حسن اگر نگویم ضرورت چون خدمت است به کتاب اما خطرناک. برخی از امور انسان اگر به سراغش نرفت محروم می شود باید به سراغش رفت ولی باید مدیریت شود و متأسفانه گاهی ناسنجیده هایی می شود که یا ثبوتا مشکل دارد یا اثباتا مشکل دارد. باید مواظب بود که یک نوع تفسیر به رأی، یک نوع ناپختگی نشود.

ما از دو مبنایی که در روایات عرضه و طرح داشتیم که مراد موافقت حرفا به حرف است و مراد موافقت با روح قرآن است ما هر دو را قبول کردیم و لذا نتیجه می گیریم که اگر چیزی مخالف با اصول راهبردی قرآن بود به صورت حرفا به حرف یا مخالف با مقاصد و روح قرآن بود باید یا به دیوار زد یا با یک درجه تخفیف کنار بگذاریم و علمش را به اهلش واگذار کنیم.

نکته ی دیگر این که در روایات درست است که سنگینی بر روی موافقت با کتاب بود اما یک روایت معتبر و یک روایت دیگر هم داشتیم که ضعیف بود و می گفتند موافقت با سنت پیامبر هم مهم است و اگر روایتی با سنت پیامبر مخالف باشد باید کنار گذاشته شود حتی یک روایت می گفت عقول البته ضعیف بود ولی ما قرار نیست در محدوده ی روایات بمانیم بلکه ما بارها گفته ایم که باید روایات را با عقل مسلم و قطعی مقایسه کنیم و اگر در یک جایی مخالف با عقل قطعی و مسلم باشد کنار گذاشته می شود و فقط موافقت با قرآن ملاک نیست ولی موافقت با قرآن را این قدر توسعه دادیم که نمی شود موردی را پیدا کنیم که نیاز باشد ببینیم موافق عقل هم است یا نه، موافق سنت هم است یا نه؟

نکته ی دیگر این که ما اصرار نداریم روایات را رد کنیم بله اگر توهین به اسلام باشد رد می کنیم، برخی را هم توجیه می کنیم و برخی را هم کنار می گذاریم.

نکته ی دیگر ما در روایات حب اهل بیت چندین روایت داریم که برزختان با ما نیست و عهده دار برزخ نیستیم و برزخ هم هتل نیست و ممکن است سال های زیادی شخص در عذاب باشد و ما برزخ را در بحثمان بخشی از آخرت حساب می کنیم و این که گفتیم انسان در آخرت تأمین از عذاب ندارد و روایات نباید تأمین بدهد ولو آخرت برزخ باشد.

نکته ی دیگر در روایات ما یک نوع آزاد اندیشی ضروری منضبط را نسبت به روایات توصیه کردیم حتی پیشنهاد پالایش روایات را دادیم و گفتم هر چند وقت یک بار معارف باید پالایش شود ولی خیلی مهم است کسی که می خواهد موضع بگیرد باید مراحلی را طی کرده باشد مثلا یک روایت داریم «فکر ساعة خیر من عبادة سنة» این روایت سند خوبی دارد و شیعه و سنی هم دارد. خیلی فرق است بین افضل و خیر، خیر کاری به ثواب ندارد، خیر یعنی به صلاح بودن، منشأ برکت و تحول بودن یا خیلی از امور ممکن است حیثی باشد مثلا یک روایت می گوید انتظار الفرج آن یکی می گوید جهاد فی سبیل الله افضل است، این ها حیثی است مطمئنا در یک مقاطعی انتظار فرج افضل الاعمال است چنانکه در مقاطعی جهاد افضل است مثل اذکار که قبلا بیان کردیم.

نکته ی دیگر در مورد اخبار من بلغ است. اخبار من بلغ نهایتا می گوید در مستحبات نمی خواهد نسبت به سند روایت سختگیری کنی و روایات من بلغ نمی گوید سختگیری های دیگر را نادیده بگیر و این مشکلاتی که ما می گوییم مشکلات ثبوتی است و گیر سندی نداده ایم پس ربطی به اخبار من بلغ ندارد.

نکته ی دیگر این است که روایتی است از داود بن کُثیر رقی که می گوید به امام صادق ع گفتم: انتم الصلاة؟ انتم الزکاة؟ انتم الصیام؟ انتم الحج؟ امام فرمودند: یا داود نحن الصلاة، نحن الزکاة، نحن الصیام، نحن الحج، نحن الشهر الحرام، نحن البلد الحرام. جالب این است که داود بن کثیر از غالی ها هست اگرچه برخی مثل مرحوم مامقانی خواسته اند دفاع کنند (بر طبق مبنای مرحوم مامقانی فکر نمی کنم کسی غالی بماند).

روایت دیگر هم این است که امام می فرمایند ما ریشه ی نماز هستیم ما ریشه روزه هستیم ما ریشه ی هر خیری هستیم و دشمنان ما ریشه ی هر شری هستند اگر زنا هست، دروغ است، ولایت جور است ریشه ی همه ی این ها آن ها هستند.

این دو روایت خیلی با هم فرق دارد، این که بگوییم ما نماز و روزه و حج و زکات هستیم یا این که ما ریشه ی نماز و روزه و ... هستیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo