< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

98/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تعارض ادله/ اصل ثانوی در متعارضین/ بررسی روایات تخییر

دیروز از روایات گروه اول کارمان تمام شد رسیدیم به گروه دوم از روایات که روایات تخییر بود. اولین روایت را دیروز خواندیم

قبل از این که روایت دوم را بخوانیم یک مطلب دیروز در مورد شیخ صدوق بیان کردیم و یکی از دوستان اشاره کردند که جناب صدوق علم امام به غیب را قبول ندارد پس عبارت ایشان در این جا چه می شود؟ که من عرض کردم بعید است ولی باید تحقیق شود. یکی از بزرگواران گفتند که جناب صدوق منکر علم امام به غیب نیست، خود ایشان روایات علم امام به غیب را بیان می کند و نقد هم نمی کند اما در این جا ابن قبه (متکلم شیعی اهل ری) بحثی دارد با شخصی به نام ابو زید علوی در آن جا بحث هایی که با ابو زید دارد می گوید ما معتقدیم علم غیب مخصوص خداوند است و لاغیر و اگر کسی ادعا کند برای غیر خداوند، مشرک کافر است. جناب صدوق هم به مناسبتی این را نقل و سکوت می کند، نقل چنین مطلبی از ابن قبه و سکوت را دلیل بر تأیید گرفته اند در حالی که ایشان از آن طرف هم روایات علم غیب را می آورد. در این جا برخی توجیحاتی را مطرح کرده اند و گفته اند شاید بتوانیم اینطور جمع کنیم که در تفسیر علم غیب دو تفسیر است. اگر مراد از علم غیب آن چیزی باشد که در ساحت باری تعالی است و در لوح محفوظ است و لا یعلمه الا الله باشد مخصوص خداوند است و ابن قبه هم این را از غیر خدا انکار می کند ولی اگر مراد برخی از الهامات و پیش گویی ها باشد که نوع مردم نمی دانند در مورد ائمه ثابت است اگر این طور باشد جمع می شود و نمی توان گفت ابن قبه هم می خواسته هر نوع علم غیبی را در مورد ائمه انکار کند. البته اگر من بودم (البته این کار رشته ی من نیست) ممکن است یک طور دیگر هم جمع کرد و بگوییم علم غیب بالذات و علم غیب بالعرض و باذنه و باعطائه. البته انکار هم نمی کنیم که ممکن است برخی از ساحت های علوم حتی برای پیامبر و اهل بیت هم نباشد. ذیل آیه ی ﴿و قال الذی عنده علم من الکتاب ...﴾ روایت است که این شخص (کسی که بخشی از کتاب نزدش بود) امام می فرمایند جناب آصف بن برخیا بود (وصی سلیمان) منتهی فرمودند یک حرف از اسم اعظم نزدش بود، اسم اعظم 73 حرف دارد که 72 تای آن نزد ما هست. یعنی نفرمودند تمام 73 حرف نزد ما هست و یک حدی برای خود خداوند است و خارج از آن حد افرادی هستند که بإذن خداوند به علومی آگاه هستند. اهل قم با اهل بغداد اختلافی داشتند اهل بغداد به قمی ها می گفتند مقصره و قمی ها هم به اهل بغداد می گفتند غالی و می گویند اهل قم انکار علم غیب امام نمی کردند. یک خط قرمزی باید بکشیم و آن این است که هیچ چیز لا بإذن الله ندارد و توحید همین است. خط قرمز دوم هم این است که هر کس که بیشتر دارد مدیون تر است. برخی از القاب هم هست که ائمه نمی خواستند حتی بإذنه هم به آن ها نسبت داده شود و ما نباید نسبت دهیم.

روایت دوم:

از جناب کلینی است و ایشان در روایتی بعد از نقل روایت می گوید و فی روایة اخری (بدون سند و بیان امام): « بایهما من باب التسلیم وسعک» این روایت را می آورد من احتمال می دهم ایشان این روایت را از روایاتی که داریم گرفته باشد.

 

روایت سوم:

یک روایتی قبلا داشتیم که خیلی طولانی بود و چند صفحه بود که قبلا ما گفتیم بیشتر شبیه به متن علما است تا روایت ولی به هر حال الآن ما آن را به عنوان روایت می شناسیم. در آن روایت داریم که: « و ما کان فی السنة نهی اعافة او کراهة ثم کان الخبر الاخیر خلافه فذلک رخصة» اگر در سنت نبی نهیی هست اما نهیی که نوعی رخصت در آن است اما خبر دیگری خلاف نهی بود و رسما تعبیر جواز داشت در این جا معلوم است رخصت است و گویا این دومی کراهت را هم برداشته است. «فذلک الذی یسع الاخذ به جمیعا» در چنین فرضی جایی است که اخذ به هر دو ممکن است «بایهما شئت وسعک الاختیار» هر کدام را خواستی اختیار به دست خودت هست منتهی از باب تسلیم و متابعت.

روایت چهارم:

احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی (اگر ایشان اهل طبرستان بود باید می گفتیم طبری ولی گفته اند طبرسی مرحوم آقای گرجی می فرمود: ایشان اهل تفرش بوده است و طَبَرسی غلط است و حتما باید گفته شد طَبرِسی، ولی این مطلب درست نیست چون ایشان از منطقه ی گیلان و مازندران (طبرستان) بوده است منتهی ظاهرا خود طَبرَس بخشی یا روستایی از طبرستان بوده است لذا همان طَبَرسی درست است) در کتاب احتجاج در جواب مکاتبه ی محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری، این آقای محمد بن عبدالله نامه هایی می نوشته به امام زمان و مکاتبات حمیری معروف است، نقل می شود که در آن جواب امام این طور جواب دادند: ظاهرا سؤال در مورد این بوده که ما در نماز در چه مواردی تکبیر مستحب داریم؟ تکبیر واجب یکی بیشتر نیست و آن هم تکبیرة الاحرام اول نماز است البته ما ترک تکبیر پیش از رکوع را هم خلاف احتیاط می دانیم و به نظر ما اگر اجازه ی ترکش به مقلد داده نشود بهتر است؛ ولی ما تکبیرهای دیگری هم داریم مثل تکبیر بعد از رکوع و ... ایشان پرسیده است که وضعیت تکبیر در نماز چگونه است؟ امام در پاسخ به این پرسش نوشته اند که حدیثان دو روایت داریم اما احدهما، در این جا من فکر می کردم که چرا امام پاسخ ندادند؟ شاید امام می خواستند هم جواب داده باشند و هم روش شناسی اجتهاد را آموزش دهند شاید هم دلیل دیگری داشته باشد امام فرمودند در این ارتباط دو حدیث داریم یک نقل این است که هر جا به جایی در نماز تکبیر دارد اگر این طور باشد کسی بخواهد بلند شود یا بعد از تشهد مستحب است تکبیر بگوید در حالی که مراجع نگفته اند اما روایت دوم این است که: روی اذا رفع رأسه من السجدة الثانیه و کبر ثم جلس ثم قام فلیس علیه فی القیام بعد القعود تکبیر. زمانی که دارد بلند می شود نمی خواهد تکبیر بگوید. و کذلک التشهد الاول یجری هذا المجری تشهد اول هم همین حالت را دارد یعنی شما وقتی تشهد اول را خواندید خواستید بلند شوید تکبیر نمی گویید. بعد امام می فرمایند: بأیهما اخذت من باب التسلیم کان ثوابا. امام نخواستند جواب دهند شاید به این خاطر بوده که اصل این عمل مسحبت است امام هم نخواسته اند جواب مشخص بدهند. حال اگر کسی روایت اول را بگیرد استحبابش ثابت است و می تواند قصد ورود کند و اگر کسی روایت دوم را بگیرد دیگه به قصد ورود نمی گوید بلکه به قصد ذکر عام می گوید.

روایت پنجم:

حسن ابن جهم از امام رضا ع می گوید: تجیئنا الاحادیث عنکم المختلفة امام فرمودند ما جائک عنا اول مقایسه کن با کلام خدا و کلمات دیگر ما فإن کان یشبههما فهو منا و ان لم یکن یشبههما فلیس منا (بعدا خواهیم گفت که مراد عام و خاص و امثال آن نیست بلکه مراد روایاتی است که با اصول کلی کتاب الله و احادیث ما منافات دارد) راوی می گوید: دو روایت می رسد راوی ها هم هیچ مشکلی ندارند و نمی دانیم کدام حق است (یعنی راهی که شما می فرمایید به کار ما نمی آید) امام فرمود: اگر نفهمیدی فموسع علیک بأیهما اخذت هر کدام را خواستی بگیر و عمل کن. این هر کدام را خواستی بگیر عمل کن آیا این تخییر تخییر اصولی است یا این تخییر تخییر فقهی فرعی است یعنی توی مخاطب نص عوام هر کدام راخاصی بگیر و عمل کن؟ آیا این کار مجتهدان است یا کار توده ی عوام هم هست؟

روایت ششم:

حارث بن مغیره از امام صادق ع می گوید: اذا سمعت من اصحابک الحدیث و کلهم ثقه فموسع علیک اگر از اصحابت احادیثی شنیدی (شاید مراد احادیث متعارض باشد و الا بعد از آن نمی فرمودند: فموسع علیک) اختیار با تو هست تا امام را ببینی فترد الیه. آیا مراد از قائم امام زمان است؟ فراموش نکنید که حدیث برای زمان امام صادق است و منظور از قائم حجت عصر است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo