< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

98/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

عن الامام زین العابدین السجاد (ع): ان لسان بن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کل صباح فیقول کیف اصبحتم فیقولون بخیر ان ترکتنا و یقولون الله الله فینا و یناشدونه و یقولون انما نثاب بک و نعاقب بک.

به مناسبت بحث هایی که روزهای شنبه داریم از این حدیث شریف استفاده کنیم. امام صادق می فرمایند زبان بشر اطلاع می گیرد هر روز صبح از سایر جوارح و می گوید حالتون چطوره؟ آن ها می گویند بخیر اگر تو دست از سر ما برداری، آنها به التماس می افتند و ازش درخواست می کنند و می گویند ما اگر ثوابی دریافت می کنیم به واسطه ی تو هست و اگر هم عقابی می شویم به واسطه ی تو هست.

چند نکته:

تعابیری که ما در مورد زبان داریم راجع به هیچ عضو دیگری نداریم در واقع می توانیم بگوییم اسلام در این زمینه مؤسس است چون اهمیت زبان را هر عاقلی درک می کند، لازم نیست مسلمان باشد ولی اسلام اینقدر تأسیس دارد در مورد زبان که نمی توانیم بگوییم فقط امضا کرده است بلکه نوآوری هم دارد. زنگ خطری که اسلام در مورد زبان به صدا در آورده است خیلی صدایش بلند است و تا چهل گناه را من دیده ام.

نکته ی دوم بیان امام یک بیان سمبلیک است و در واقع تشبیه معقول به محسوس است. این که زبان به سایر اعضا بگوید حالتون چطوره ... این اشکالش این است که مگر آن ها چه گناهی کرده اند؟ لذا تحت اللفظی معنا کردن این حدیث قدری مشکل است و ما نباید اصرار بر این داشته باشیم که به صورت تحت اللفظی معنا کنیم بلکه همانطور که گفتم بیان یک بیان سمبلیک است و امام می خواهند بفرمایند زبان در بین اعضا نقش اساسی دارد وگرنه زبان هم به عنوان یک تکه گوشت نیست که دروغ می گوید یا ذکر می گوید یا ... این زبان من است که دروغ می گوید این زبان من است که ذکر می گوید این زبان من است که ... پس اعضا و جوارح به تنهایی نه ثوابی دارند و نه عقابی دارند و نه حسی برای ثواب و عقاب ولو قبول کنیم که شعور هم دارند.

نکته ی سوم: امروزه می شود گفت که زبان جایش را به قلم یا انگشتان دست داده است و خیلی از کارهایی که قبلا زبان می کرد الآن در فضای مجازی انگشتان دست انجام می دهد در این فضاهای مجازی. و چه تعجب است که برخی فکر می کنند در این فضا آزاد هستند و گناهی نیست در حالی که این طور نیست و سرسوزنی تفاوت ندارد.

نکته ی چهارم: احتیاط لازم است؛ ترس بد است ولی توجه بد نیست گرچه ترس هم علی الاطلاق بد نیست. انسان اگر بداند مسافرتی که می خواهد برود خطراتی دارد خودش را آماده می کند اما اگر نداند راه بیفتند و بعد با مشکلات مواجه شود ممکن است این مشکلات او را از پای در می آورد. انسان نباید بترسد و اگر مسافرتش ضروری است مسافرت را کنار بگذارد ولی باید لوازم لازم را بردارد، ما از باب این که هم خودمان بدانیم و هم به اعتبار باری که برداشته ایم و بار مردم بر دوش ماست چون به حوزه آمده ایم باید بدانیم که گناهانی مثل زبان لازم نیست از سر عناد، لجوجی و دشمنی باشد کافی است از باب نادانی باشد. ممکن است قبح فاعلی نداشته باشد اما قبح فعلی داشته باشد. ما که این را قبول نداریم و نمی توان بگوییم اگر شخصی قبح فاعلی نداشته باشد و فقط قبح فعلی داشته باشد از عدالت خارج نمی شود بلکه به نظر ما این ها با هم مرتبط است و این شخص از عدالت خارج می شود ولی بحث فقهی اش بماند ولی به هر حال اثر وضعی که دارد؛ ما در طول تاریخ چه مقدار افرادی داریم که با نام خدا خون می ریزد، با نام خدا فحش و ناسزا می دهد، با نام خدا دروغ می گوید، با نام خدا تهمت می زند و ... این شخص بر فرض که جهنم نرود (که این طور هم نیست چون جدا نمی شود و بر فرض که قبول کنیم از هم جدا می شود) ولی از کمالات باز می ماند از بهشت باز می ماند و ... . اگر انسان وقتی می خواست گناهی مرتکب شود لیستی را در مقابل او می گذاشتند خوب بود ولی مشکل این است که انسان بدون لیست مرتکب گناه می شود.

این حدیث را من از کتاب «الاخلاق» سید عبدالله شبر، از علمای قرن 12 و 13 نقل کردم. خوب است که ما این بزرگان را بشناسیم و از کتاب هایشان استفاده کنیم. صفحه ی 129. مرحوم شبر آثار خوبی دارد. ایشان انسان گوشه گیری نبوده است و قلم و دفتر کنارش بوده است و در فاصله ای که مردم می رفتند ایشان شروع به نوشتن می کرده است و این خیلی کار پسندیده ای است که انسان با گرفتن یک مسئولیتی دیگر کتاب و دفتر و قلم را سه طلاقه نکند و مطالعه و تحقیق داشته باشد.

داشتیم پنج روایتی را بررسی می کردیم که دلالت می کرد بر این که احدث سنجه ی ترجیح است. همه ی روایات سندا بررسی شد و در بررسی محتوایی روایت اول بررسی شد. خلاصه ی سیر ما در روایت اول این شد که این روایت ارتباطی به بحث ما ندارد چون این روایت در موردی است که جمع واقعا ممکن است یعنی موردی است که شخص مثلا دو روایتی که قطعا از معصوم صادر شده است یکی از روی تقیة و دیگری لا عن تقیة است و می آید از امام می پرسد امام هم می فرمایند دومی را بگیر و این ربطی به دو روایتی که اصلا هیچ کدام تقیه ای نیستند و ادعایشان این است که ما داریم حکم واقعی را بیان می کنیم و جمع هم ممکن نیست ندارد.

اگر قید غالبا هم اضافه کردیم به این دلیل است که در متعارضین معمولا می دانیم که یکی دروغ است صادر نشده و دیگری صادر نشده است اما گاهی ممکن است هر دو هم صادر شده باشند اما یکی موافق عامه و دیگری مخالف عامه است.

روایت دوم

روایت دوم روایت مرسله بود که حسین بن مختار قلانسی روایت کرده بود. امام صادق سؤال پرسیدند که اگر من چیزی گفتم و بعد سال بعد بیایی و من مطلب دیگری بگوییم شما چه می کنی؟ پاسخ داد من آخری را را می گیرم. حال کسی می گوید این روایت دلالت بر مرجح بودن احدث است.

ما که روایت اول را حمل بر تقیه کردیم این را هم همینطور البته در روایت اول نشان تقیه بود ولی در این روایت نشان تقیه نیست ولی با توجه به این که این روایت در عصر پر تلاطم امام صادق است احتمال موجه این معنا در آن هست و لذا ربطی به بحث ما ندارد چون بحث ما مربوط به جایی که یک روایت ظاهرا و از روی تقیه صادر شده است و دیگری واقعی و لا عن تقیة است نمی شود در متعارضین دو روایتی را باید فرض کنیم که شرائط حجیت را دارا می باشد. پس به همان بیانی که روایت اول را اجنبی از مورد بحث دانستیم روایت دوم را هم اجنبی می دانیم. فقط در روایت دوم هست که علی بن ابراهیم عن ابیه عن عثمان بن عیسی که گفتیم ایشان واقفی بوده و طبق ادعای خیلی ها از وقفش برگشته و امامی شده و اموالی که دستش بود را به امام رضا برگرداند و حتی برخی گفته اند که ایشان از اصحاب اجماع است؛ منتهی برخی می خواهند بگویند در این جا عثمان بن عیسی نباید باشد بلکه باید حمادبن عیسی باید باشد چون عثمان بن عیسی از حسین بن مختار نقل نمی کند و آن کسی که از حسین بن مختار نقل حدیث می کند حماد بن عیسی است و حماد با عثمان هم در نوشتار شبیه هستند و قدیم هم که چاپ و کامپیوتر نبوده است و باید حماد بن عیسی باشد چون ما هیچ جای دیگری ندیده ایم که عثمان بن عیسی از حسین بن مختار نقل کند و حماد بن عیسی هم هیچ مشکلی ندارد ولی من این حرف را قبول ندارم و متوجه نمی شوم و به نظرم درست نیست و این حرفی که زده اند دلیل نمی شود بر این مطلب و این می تواند مورد اولی باشد که عثمان بن عیسی از حسین بن مختار نقل حدیث می کند.

حدیث سوم

سند این حدیث بحث شد. گفتیم که سند خالی از اما و اگر نیست ولی ما از این طور روایات نمی گذریم. روایت این بود که اذا جاء حدیث عن اولکم و حدیث عن آخرکم بأیهما نأخذ؟ امام می فرمایند: خذوا به. بگیر آن را (اگر ضمیر به حدیث عن آخرنا برگردد به درد ما می خورد ولی اگر بأیهما برگردد دیگر به درد کار ما نمی خورد) تا از امام حی چیزی به شما برسد. لذا برخی گفته اند این حدیث به کار ما نمی آید. ولی این حدیث دارد که «حتی یبلغکم عن الحی» این عبارت یعنی هر چه از امام حی آخر رسید و با وجود این عبارت شاید دیگر نتوان ضمیر را به «أیهما» برگرداند و حتی اگر به «أیهما» هم برگردانیم باز هم این عبارت دلالت بر رحجان احدث می کند، پس علی ای حال ما باید حجت حی که همان حجت آخر است را باید گرفت پس دلالت بر ملاک بودن احدث می کند و نباید با اشکال در مرجع ضمیر در دلالت حدیث خدشه کرد؛ اما نکته ای که دارد این است که این حدیث ناظر به تقیه است، این که ائمه اصرار دارند وقتی از آن ها سؤال می شود جواب دهند یا وقتی پرسیده نشده است امام می پرسند و بعد جواب می دهند این برای این است که امام بگویند ما برخی اوقات ملاحظه ی شما را می کنیم و حکم تقیه ای صادر می کنیم؛ جایی که ما بدانیم حتما دو روایت از امام صادر شده است و یکی از روی تقیه بوده است این ربطی به بحث ما ندارد، بحث ما جایی است که دو روایت داریم با سند معتبر و این طور نیست که یکی حکم واقعی را بیان کند و دیگری غیر واقعی را بلکه هر دو ادعای بیان حکم واقعی دارند. نکته ی دیگر این که معلی بن خنیس یک انسانی بوده که مراعات تقیه را نمی کرده و در آخر هم جانش را به خاطر مراعات نکردن تقیه از دست داد و مخاطب این روایت همین شخص است لذا احتمال این که امام نظر به تقیه داشته باشند زیاد است علاوه بر این که در ادامه امام می فرمایند ما شما را داخل نمی کنیم مگر در آنچه که برای شما مجاز است، شما بر آن قدرت دارید یعنی آثار تقیه که یکی تقیه است یکی غیر تقیه وجود دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo