< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

98/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

رسیدیم به گروه چهارم از اخبار علاجیه، بخش اول، روایات دال بر ترجیح. تا حالا چهار گروه نقل کردیم، گروه چهارم روایاتی بود که بر روی مخالفت با عامه به عنوان سنجه ی ترجیح و بر روی موافقت با عامه به عنوان سنجه ی مرجوحیت تأکید می کرد.

تحلیل سندی و محتوایی این گونه از روایات

از نظر سند این روایات هیچ کدام از سند معتبری برخوردار نیست و لذا نمی شود در یکی از این ها اگر مطلب متفردی وجود دارد از آن استفاده کرد و به آن استناد کرد ولی چون روایات در حد استفاضه است و یک سری روایات داریم که بدون تعارض می گوید موافقت و مخالفت عامه را نگاه کن یعنی امام با این که فرضشان تعارض هم نیست و امام می فرمایند هر چه که از ما می رسد را سریع عمل نکنید چون گاهی ما مجبوریم بر ممشا و روش آن ها صحبت کنیم لذا آن ها را کنار بگذارید، ائمه برای حفظ کیان شیعه گاهی ناچار بودند حرفی بزنند، کاری انجام دهند، حرکتی کنند که موافق با آن ها بوده است لولا تعارض (من آن ها را تحت عنوان اخبار طرح می آورم) در این گروه چهارم سه روایت آورده ایم وقتی روایات طرح هم مطرح می شود به اطمینان می رسیم (یا به تعبیر ما خیر الطرق المیسره این است) که یکی از سنجه های تقدیم مخالفت با عامه است و یکی از سنجه های تأخیر و مرجوحیت موافقت با آن هاست. ضمنا آن مواردی که خالفهم داریم همه مفعولش قوم است (یخالف القوم، خالف القوم و ...) اما در مواردی که موافقت بیان شده گاهی یوافق العامه گاهی یوافق اخبارهم و گاهی یوافق مذهبهم آمده است و ما باید یک جور این ها را با هم جمع کنیم و مثلا باید بگوییم در آن زمان این طور نبوده که یک چیز در توده ی عامه یک چیز بوده، در اخبار چیز دیگری بوده و در فتاوا چیز سومی بوده و باید بگوییم این ها باهم بوده و نباید این ها را از هم جدا کنیم مخصوصا جایی که می گوید یخالف القوم یا یخالفهم که ضمیر به قوم برمی گردد و در مقابلش می گوید یوافق اخبارهم یعنی اخبار را در مقابل عامه می آورد در حالی که قاعده این بود که اگر در یخالف «هم» آمد در یوافق هم «هم» بیاید؛ شاید هم به خاطر نقل به معنا اینطور شده است. ولی به هر حال ما در این نکته که ما مطابق با این روایات این سنجه را باید حساب کنیم شکی نداریم.

ما الآن روایات دال بر ترجیح را می خوانیم از مقبوله ی ابن حنظله شروع کردیم تا رسیده ایم به این جا حالا باید مقایسه کنیم گروه روایات چهارم را با روایت های گذشته مخصوصا با آن روایت اصلی یعنی روایت ابن حنظله؛ در این گروه چهارم امام صفات راوی را نفرمودند، شهرت را نفرمودند، موافقت با قرآن و سنت را نفرمودند، میل حکام را نفرمودند، احتیاط که در روایت زراره بود را نفرمودند و فقط دست گذاشته اند روی موافقت و مخالف با عامه، علت چیست؟ برخی به این خاطر که نتوانسته اند روایات ترجیح را با هم جمع کنند از روایات ترجیح دست برداشته اند و گفته اند اگر ما بخواهیم به سراغ ترجیح برویم نمی دانیم به سراغ کدام روایت باید برویم و دلیلی ندارد که ما روایت ابن حنظله را بگیریم.

مقارنه ی این گروه از روایات با روایات گذشته

از نظر فنی اگر بخواهیم صحبت کنیم باید بگوییم این روایات باهم تعارض ندارند. یک مرتبه دو دلیل رابطه اشان رابطه ی اثبات و نفی است، در این جا تعارض است اما اگر رابطه اثبات و سکوت باشد تعارضی در کار نیست (در بحث شهادات هم می گویند مثبت مقدم بر نافی است) بله اگر حصری داشت و می فرمود این است و جز این نیست، ما یک سنجه برای ترجیح داریم نه بیشتر، تعارض می شد (چون حصر صرف شهادت به وجود نیست بلکه شهادت به وجود و نفی است). حتی اگر مشترک هم نبود و یک سنجه ای را بیان کرده بود که در قبلی ها نبود باز هم تعارض نبود، منتهی باید قانع شویم که چرا امام بقیه ی سنجه ها را بیان نکرده اند؟

پاسخ این است که این عمل ائمه عللی می تواند داشته باشد، من دو موردش را بیان کردم شما می توانید فکر کنید و علت سومی هم بیان کنید مثلا یک علتش می تواند این باشد که امام قبلا گفته اند. اگر فرض کنیم روایت ابن حنظله، روایت زراره قبلا آمده است امام به بیان های گذشته اعتماد کرده اند و همه را بیان نکرده اند و از نظر تاریخی روایت ابن حنظله از امام صادق است روایت زراره هم از امام باقر است اما روایات مورد بحث درست است که یکی از امام صادق است ولی دوتای دیگر از امام کاظم و امام رضا است و این احتمال وجود دارد که امام رضا ع و امام کاظم ع به بیانات اجدادشان اعتماد کرده اند یا حتی خود امام صادق ع به بیانات گذشته ی خودشان و پدرشان اعتماد کرده اند و بقیه را بیان نکرده اند. این مثل کلاس درس می ماند، در کلاس درس استاد هر روز یک تکه از مطلب را بیان می کند، کلاس درس غیر از بیرون است، در کلاس درس بخشی از مطلب امروز بیان می شود و بخشی دیگر فردا و ... .

 

علت دوم این می تواند باشد که در زمان این ائمه بیشترین درگیری بر سر موافقت و مخالفت با عامه بوده نه صفات راوی و ... روایات تقیه از زمان امام باقر و امام صادق صادر شد و تا قبل از امام باقرع ما خیلی درگیر این بحث نبوده ایم ولی از امام باقر و امام صادق به وفور این روایاتی داریم که حمل بر تقیه می شود بر خلاف قبل از ایشان و لذا می توانیم بگوییم که این سنجه بوده که خیلی کاربرد داشته مخصوصا امام رضا، امام کاظم که عصر امام باقر و امام صادق تمام شده و روایات موافق با عامه زیاد شده و باید آن سنجه ی اصلی را بیان کنند که همان موافقت و مخالفت با عامه بوده است.

یک مطلب دیگر هم که می شود احتمال داد این است که بقیه ی سنجه ها روات بیان نکرده اند، امانت داری راویان این نیست که وقتی روایت را نقل می کنند همه ی آن را بیان کنند، تقطیع روایت هم بوده است، صاحب وسائل هم این کار را کرده است و لذا یکی از کارهایی که مجتهد به معنای واقعی کلمه باید بکند این است که در این تقطیع ها مواظبت کند و کاری انجام ندهد که با بقیه ی روایت ها منافات داشته باشد. مثلا در بحث حج برخی در اثر توجه نداشتن به صدر روایت عمار که علی الظاهر در فرض عمره است اطلاق گیری کرده و از آن برای حج تمتع استفاده کرده اند (مراجعه شود) یا در اثر توجه نداشتن به صدر آیه از «ما علی المحسنین من سبیل» قاعده ی احسان استفاده کرده اند در حالی که اگر کل روایت یا آیه را نگاه می کردند این استفاده ها را نمی کردند.

گاهی اوقات هم می شده که راویان برخی از سنجه ها را دست می گذاشتند و بقیه را بیان نمی کردند چون مخاطبشان با آن سنجه درگیر بوده است.

حاصل تحقیق این می شود که این چهار گروه روایات که یکی روایت ابن حنظله بود که تعدادی از سنجه ها را بیان کرد، دیگری روایت زراره بود که تعداد دیگری از سنجه ها را بیان کرد، دیگری روایت داود بن الحصین بود که تعداد دیگری را گفت و خیلی را هم بیان نکرد و همینطور دسته ی چهارم همه ی این ها باهم همسو هستند و ناهمسویی ندارند. ما با این روشی که در پیش گرفتیم عملا روایات ترجیح را زنده می کنیم و دیگر کسی نمی تواند اشکال کند که این روایات با هم ناهمسو هستند و کنار بگذارد.

اغرای به جهل زمانی است که زبان زبان سلب باشد. ائمه ع متکفل بوده اند که اغرای به جهل نکنند اما متکفل نبوده اند که همه ی مطالب را به همه ی روات در همه ی جلسات بگویند. بخشی را گفته اند و بخشی را نگفته اند.

یک استادی وقتی سر کلاسی می آید که دو واحد گذرانده اند دیگر این استاد موظف نیست که مطالب گذشته را بیان کند برای این که شاید این دانش آموزان فراموش کرده باشند و ... خط قرمز فقط اغرای به جهل است. این بحث را من در فقه و عرف دارم، در آن جا مرحوم امام خمینی به این مضمون حرفی دارد که ائمه ی ما چون می دانستند فلان بنا در آینده می آید اگر قبول نداشتند باید نهی می کردند، پسر ایشان آقا مصطفی می گوید لازم نیست و ائمه ی ما چنین وظیفه ای نداشته اند. ما در داوری بین این پدر و پسر عرض کرده ایم که: باید ببینیم ائمه چه اندازه برای خودشان رسالت تعیین کرده اند؟ ائمه که تا اوائل قرن چهارم بوده اند اگر قرار است سیره ای در قرن هشتم بیاید آیا برای خودشان این وظیفه را تعریف کرده اند که باید نسبت به این سیره تذکر بدهند که ای شیعیان در آینده سیره ای می آید بر تقلید که این سیره درست نیست؟ همینطور است و من در آن جا روایاتی نقل کرده ام منتهی این جا جای آن بحث نیست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo