< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/هیئت منصفه و نهاد ناظر قضا/

آیا می شود در کار هیئت منصفه توسعه داد و کار او را صرفا کار قضایی یا مشورت قضایی در حکم برای قاضی ندانست؟ پاسخ این سؤال را مفصل خواهیم داد.

موقعیت فقهی و شرعی نهاد ناظر

گفتیم که فقها یک بحثی دارند که جمعی از اهل علم کنار قاضی باشند که یشهدون حکمه : ان اخطأ ینبهوه، چون ما مثل برخی از اهل تسنن نیستیم که بگوییم مصیب متعدد می تواند باشد، مصیب واحد است، یک بحثی است که مصوبه یعنی چه؟ درست تفسیر شود و اشتباه به آن ها نسبت داده نشود، این بحث را من در اوائل کتاب روش شناسی اجتهاد توضیح داده ام، به هر حال ما جزو مصوبه نیستیم، مخطئه هستیم پس قاضی ممکن است خطا کند، اگر دو قاضی در یک واقعه دو حکم دارند قطعا یکی از آن ها اشتباه است. از این جهت این گروه که ما اسمشان را ناظر قضا گذاشته ایم، گفته شد که حضور داشته باشد.

جناب صاحب جواهر وقتی به این عبارت علما بر می خورد می فرماید: حتی اگر یقین داریم که این قاضی صحیح اجتهاد می کند، باز هم ممکن است این مستحب وجود داشته باشد و جناب صاحب شرایع اراده کرده باشد که در فرض علم به صحت اجتهاد هم استحباب وجود دارد چون احتمال خطا می رود. منظور از علم به صحت یعنی این شخص رب النوع اجتهاد صحیح است و بالاتر از ایشان نیست یعنی منهج و روشش کامل است ولی به هر حال معصوم نیست. یعنی ممکن است شخص اجتهاد منضبط و بر اساس استنباط دقیق و روش درست استنباط می کند ولی الزاما این گونه نیست که اگر فرایند درست باشد برایند نیز درست باشد. جالب این است که گاهی فرایند درست نیست ولی برایند درست است و گاهی هم برعکس فرایند درست است اما نتیجه و برایند درست نیست. ویمکن ان یرید المصنف (جناب محقق حلی) استحباب حضورهم حتی مع العلم بصحة الاجتهاد لاحتمال خطأ الحکم الواقعی فیه فیمکن أن یحصل من احد منهم ما یرشد الی ذلک و ان لم یتبین فیه فساد الاجتهاد اگرچه اجتهادش مشکلی ندارد، حتی مستشکل که هیئت منصفه باشد به اجتهادش اشکال نمی گیرد ولی هیئت منصفه یک تذکر می دهند و مجتهد متنبه می شود. پس لازم نیست هیئت ناظر قضا با فرض ضعف قاضی، ناتوانی قاضی باشد، اگر شیخ انصاری هم بر مسند قضا نشسته است اشکالی ندارد که چند نفر او را کمک کنند. از شیخ انصاری نقل شده است که گاه می فرموده: من گاه از پرسش های شاگردان جوانم استفاده می کنم (نه شاگردان کهنسال و هم سن خودم) این مطلب در قضا هم پیش می آید.

راجع به نهاد ناظر یا هیئت منصفه که قرار شد این ها جزو آداب قضا باشد و ما از آن جا آوردیم، راجع به سندش صاحب جواهر می فرماید: این مستحبات از جمله حضور نهاد ناظر ولو از مستحبات قضای اسلامی قلمداد شده است ولی این ادب قضایی اسلام مثل بقیه ی آداب یا مثل خیلی از آداب قضایی اسلام خالی از دلیل خاص است. در جواهر دارد که این ها را سنی ها بیان کرده اند و البته فقهای ما هم نه این که تقلید کرده اند ولی پسندیده اند و آورده اند. من دوست دارم این مقدار از عبارت جواهر را برایتان بخوانم: عبارت شرایع و جواهر این است: فی الآداب این قسمت در آداب قضا است النظر الثانی فی الآداب (در واقع اين آداب منظور اليه است ولي چون في مي آورد مي گويد نظر دوم در آداب قضا) و هي قسمان مستحبة و مكروهة برخي از ادب قضايي است كه مستحب است و برخي مكروه است الا أن كثيرا منها لا دليل عليها بالخصوص، روي كلمه ي بالخصوص عنايت داشته باشيد ولكن ذكرها الاصحاب يعني اماميه و غيرهم يعني سني ها يا غير اماميه من غير اشعار بتوقف في شيء منها هيچ نقطه ي ترديد هم ابراز نكرده اند، بدون اين كه اشعار كنند كه توقف دارند در يكي از اين ها يعني همه را مسلم گرفته اند چرا؟ با اين كه دليل خاص ندارد اين قدر مسلم گرفته اند؟ و لعله احتياج ندارد استحباب ادبي الي دليل بالخصوص، يك استحبابي كه جزو آداب يك پديده است دليل بالخصوص نمي خواهد بلكه كفايت مي كند مشروعيت اصل عدم، اگر كليتش مشروع باشد كفايت مي كند. يعني چه؟ استحباب ادبي احتياج به دليل ندارد، كفايت مي كند مشروعيت اصل ادب؟ در اين جا اصل چيست، فرع چيست؟ فالتسامح فيه زائد علي التسامح في السنن، تسامحي كه در اين جا صورت مي گيرد زائد است، چيز ديگري است، فوق العاده است نسبت به آن تسامح در سنن (تسامح در ادله سنن) مي گويد اين چيز ديگري است، مطلبي را در پرانتز بگويم: جواهر را تا مي توانيد مرجع مراجعه قرار دهيد و اگر مي توانيد مباحثه كنيد البته سخت است، يك طلبه ي درس خارج خوان بايد بتواند با تراث ارتباط برقرار كند، يكي از تلاش هايي كه من در درس خارج مي كنم اين است كه يك طلبه مرتبط بشود با تراث.

حال اين عبارت چه مي خواهد بگويد؟ صاحب جواهر چه مي خواهد بگويد؟ اين كه مي گويد در اين جا زائد بر ادله ي سنن است يعني چه؟ بعد مي گويد كيف كان فهي كثيرة، خصوصا في كتب العامة حتي افردت بالتصنيف حتي برخي مستقلا يك كتاب نوشته اند.

نتيجه گيري: از نظر فقهي موقعيتش خوب است، بگوييد اجماع

اما موقعيت شرعي همان است كه صاحب جواهر بيان كرد، البته در حد بيان صاحب جواهر و ما بعدا خواهيم گفت كه اسنادش چيست.

در اين جا من مقداري به صورت آزاد بحث مي كنم.

قضا در همه ي اديان حتي دين واره هاي ساخته شده ي دست بشر امر خطيري است. قضات لباسشان ويژه است، ميزشان ويژه است و يك هيبتي دارند و اين خيلي هم عاقلانه است. قضاوت امر خطيري است. اگر همه جا خطير است در اسلام خطير تر است براي اين كه عدالت اجرا شود، خدايي ناكرده ظلمي بر كسي روا داشته نشود. يك مرتبه يك كسي يك سيلي به صورت كسي مي زند، ضارب يك شخص معمولي است، خداي متعال ناراحت مي شود اما ناراحتي بيشتر خداوند وقتي است كه اين كار توسط قاضي صورت بگيرد حتي اگر ناخداگاه باشد، عرش خدا مي لرزد. البته بايد حواسمان باشد كه بگوييم احقاق حق نبايد ساير اهداف قضا را تحت الشعاع قرار دهد. هدف قضا احقاق حق هست اما فصل خصومت هم هست. يعني يك طور بايد قضاوت شود كه خصومت هم برداشته شود. مثلا اگر مراعات شفافيت شود جلو خصومت گرفته مي شود ولي اگر مراعات شفافيت نشود يا ناامني قضايي باشد اگر حكم هم حق باشد شخص زمين نمي نشيند و فصل خصومت نمي شود. لذا صرف احقاق حق فصل خصومت نمي كند، همچنين سرعت. اين را معمولا كسي نمي گويد. من نمي گويم سرعت از اهداف قضا است، هدف احقاق حق و فصل خصومت است اما سرعت هم بايد باشد. اين آداب القضا كه آقايان گفته اند برخي براي تأمين عدالت است، مثل اين كه گفته اند قاضي يك عده را به كمك خود بياورد يا در حال غضب، گرسنگي و ... قضاوت نكند برخي براي شفافيت است كه بعدا فصل خصومت شود مثل اين كه گفته شده است در مرئي و مسمع مردم باشد، مردم ببينند كه قاضي عادلانه قضاوت كرد، برخي هم براي سرعت است. و لذا من گفته ام قضاوت عادلانه، قضاوت عادلانه قضاوتي است كه همه ي اين ها در آن باشد. به هر صورت قضا امر خطير ولاسيما في الاسلام. و اهداف را هم كه گفتيم، حال هر چه كمك كند كه اين اهداف به نحو احسن پياده شود مطلوب اسلام است، كاري به فقه نداريم كه فقها چه فرموده اند، كاري نداريم كه دليل خاص دارد يا نه، اينطور كه من بيان مي كنم ما نيازمند دليل خاص نيستيم، يا حتي نيازمند دليل عام از قرآن و سنت هم نيستيم و الا من بعدا خواهم گفت كه از قرآن مي شود استفاده كرد، از برخي از روايات مي شود استفاده كرد ولي ما اصلا نياز نداريم، اين كه قاضي يك عده را در كنار خود قرار دهد كه اگر اشتباه كرد به او تذكر بدهند اين قرآن مي خواهد؟ حديث مي خواهد؟ قرآن هم مي گويد: «و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل» اين كه بخواهد در خارج قضاوت عادلانه محقق بشود، محصلاتي دارد، تعيناتي دارد، يكي از آن ها اين است كه هيئت ناظر قضا، هيئت منصفه باشد، يكي ديگر هم اين است كه قاضي ذهنش مشوش نباشد، اعصابش ناراحت نباشد و ... . لذا ما گفتيم از اسناد هم مي شود في الجمله استفاده كرد.

اين يك مقدمه بود.

اين نگاه خيلي در اجتهاد اثر گذار است كه ما برخي اوقات خودمان را درگير چيزي مي كنيم كه ضرورت ندارد، مثلا همين آداب قضا را به برخي اگر بدهيم مي گويند اين ها روايت ندارد، مي گويي عقل، ناراحت مي شود كه چرا گفتي عقل مگر عقل مناطات احكام را مي فهمد؟ مي گويي نقل مي گويد اين كه دلالت ندارد، صريح نيست، صراحت ندارد؟ من با اين افراد معمولا نمي توانم صحبت كنم.

اين مقدمه را توجه كنيد تا انشاء الله حاصل تحقيق را در چند شماره فردا بيان خواهيم كرد. آأ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo