< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شرائط قاضي/ علم، اجتهاد، اعلميت

قال الامام ابوجعفر ع مسندا الي رسول الله ص: ان الفحش لوكان ممثلا لكان مثال سوء، ان الرفق لم يوضع علي شيء قط الا زانه و لم يرفع عنه قط الا شانه

روايتي است كه من بخشي از آن را خواندم در اين روايت امام باقر ع نقل مي كنند كه شخصي يهودي بر پيامبر وارد شد در حالي كه عايشه هم كنار پيامبر نشسته بود، گفت السأم عليكم، سأم يعني ملال، ناراحتي، اين ها اهل مكر و حيله و فريب بودند،شاید طوري بيان كرد كه حضرت فكر كنند گفته است سلام در حالي كه نگفته است سلام طوري هم بوده كه نتوانسته قايم كند. شخص بعدي آمد همين تعبير را كرد، شخص سوم آمد همين تعبير را كرد و حضرت در پاسخ به همه ي اين ها مي فرمودند: و عليكم، تا اين كه عايشه ناراحت شد، شروع كرد ناسزا گفتن به اين افراد، شايد توطئه هم بوده كه اين ها پشت سر هم بيايند، اين فتنه ها از يهود انتظار مي رود. عايشه گفت عليكم السأم و الغضب و اللعن يا معشر اليهود يا اخوة القردة و الخنازير وابسته ها و برادران بوزينه ها و خوك ها، حضرت به عايشه فرمودند: فحش نده، فحش اگر مجسم بشود صورت خوبي ندارد، تمثال زشتي دارد برعكسش رفق و مدارا جايي گذاشته نشد مگر آن كه آن جا را زينت داد. انسان گاهي نقدي را مي خواهد بكند ولي با ادب نقد مي كند، اما گاهي مطلب خوبي هم مي خواهد بگويد ولي با تندي و پريشاني بيان مي كند. فرمودند ان الرفق لم يوضع علي شيء قط الا زانه و لم يرفع عنه قط الا شانه بعد هم حضرت فرمودند مگر من چه گفتم؟ آن ها گفتند السأم عليكم من هم گفتم و عليكم اگر سلام كرده بودند يعني سلام عليكم حالا كه گفته اند السأم عليكم يعني السأم عليكم، فحش و ناسزا لازم نيست.

ما در حوزه (من در مورد حوزه مي گويم و الا در كشور هم همينطور است، در مسائل سياسي هم همينطور است، در مسائل اجتماعي هم همينطور است) سليقه ي واحد نداريم. اگر افرادي هم دوست داشته باشند در مسائل علمي يك سليقه وجود داشته باشد، هرطور آن ها فكر مي كنند بقيه هم فكر كنند يا در مسائل سياسي يا اجتماعي يا اقتصادي اين نشدني است. حرف هاي مختلف زده مي شود، افكار مختلف مطرح مي شود، ممكن است كسي فكري داشته باشد، كسي ديگر فكري ديگر داشته باشد البته بايد صاحبان تريبون و نفوذ در حرف هايشان دقت كنند، يك حرفي نزنند كه حاكي از عدم اشراف آن ها بر مسأله باشد، حاكي از عجله و ناپختگي باشد يا حتي گاهي حاكي از نفوذ افرادي بر آن ها باشد كه باعث شده است حرفي را اشتباه بزنند ولي ممكن است به هر حال زده شود، در اين جا است كه برخي جواب هاي علمي و مؤدب مي دهند اما گاهي اوقات برخي شروع مي كنند ناسزا گويي، اين چند روز من مي خواندم برخي موارد را، انسان تعجب مي كند كه اين ها آيا درس نخوانده اند! آيات و روايات را نديده اند! ما اگر مي خواهيم يك موضع بگيريم بايد بدون اين كه مبتلا به ناسزاگويي بشويم. من حساب مي كردم مي ديدم اگر كسي بخواهد اينطور صحبت كند حداقل هفت مشكل دارد.

اولا حرف جناب عالي ضايع مي شود. يعني وقتي آلوده شد به ناسزاگويي و تشر، حرف ضايع مي شود.

دوم خود شخص ضايع مي شود. انسان گاهي اوقات يك كامنتي مي بيند، كليپي مي بيند با خودش مي گويد من فكر نمي كردم اين شخص اينگونه باشد، در مقابل طرف مقابل بالا مي رود، حرفش بالا مي رود، خودش بالا مي رود، شخصيت مظلوم پيدا مي كند و در محيط ما شخصيت مظلوم بالا مي رود.

پس حرفت ضايع مي شود، خودت ضايع مي شوي، سه حرف طرف مقابل بالا مي رود و چهار طرف بالا مي رود.

پنج گناه است. گناه غضب الرب و هزاران اثر شوم ديگر كه گناه دارد. ما حق نداريم اگر با كسي اختلاف فكري، سياسي، علمي داريم به او جسارت كنيم بگوييم فلاني بي سواد است، نفوذي است. بنده وقتي مي خواهم يك پايان نامه را نقد كنم نبايد نويسنده ي آن را نقد كنم. آقايان برخي از افراد غربي كه شما گاها حرف هايشان را نقل مي كنيد و مي پذيريد همجنس باز هستند، فاسد هستند ولي شما حرفشان را نقل مي كنيد يا اشكال مي كنيد يا قبول مي كنيد. برخي اوقات مي گويند اين حرف ها را زده كه آن حرف را بزند! شما چطور نيت خواني مي كني؟ من خوف اين را دارم كه بگویند : معطل شدن فلانی براي دفاع از شخص خاصي است. اشهدالله تبارك و تعالي كه يك ذره ما روي كسي تعصب نداريم ما روي ارزش ها، روي اخلاق تعصب داريم.

مشكل ديگر اين است كه سرمايه ها و ظرفيت ها را بر باد مي دهد. من وقتي مي بينم هيچ جمعيتي با سرمايه هايش براي تاراج دادن مثل حوزه برخورد نمي كند خيلي رنج مي برم. دانشگاهي ها، بازاري ها و ... مثل حوزوي ها عمل نمي كنند چه سرمايه هاي زنده و شخص و چه سرمايه هاي گذشته و تراث. ما مگر كم داريم كمال و جمال در تراث گذشته و البته نقص هم داريم يك كتاب است كه لا يأتيه الباطل آن هم قرآن است بقيه ي كتاب ها حتي كتاب هايي كه به معصوم منتسب است چون در سندش ضعف وجود دارد گاهي ممكن است كسي يك قسمت هايي از آن را نقد كند. كتابي كه غير قابل نقد است قرآن است. كلامي كه قطعا يقين كنيم از معصوم بعينه رسيده است غير قابل نقد است؛ بقيه قابل نقد است. چرا اينطور با ظرفيت ها، سرمايه ها رفتار مي شود؟ و اين باعث مي شود كه ديگران هم پنجه ي تعرض بيفكنند. كساني كه بدشان نمي آيد اين هجمه ها بشود. در يك جمعي بوديم، خيلي هم شلوغ بود، يك آقايي مي گفت : فقه حوزه ، فقه فردي و فقه خرد است. من ناراحت شدم به ايشان گفتم شما چقدر مطالعه داري، چقدر كار كردي؟ رحم الله امرء عرف قدره، شما در حد اطلاعات خودتان اظهار نظر كنيد. وقتي شما حمله مي كنيد اين افراد هم مجال پيدا مي كنند. البته من نمي خواهم اين افراد هم هتك شوند ولي آن ها استفاده مي كنند و بعد دين خدا، دين مردم دستخوش تحريف مي شود.

در مسائل سياسي اختلاف هست اما اينطور پرخاش كردن چيزي باقي نمي گذارد. دشمن هم بيايد نمي گويد تو طرفدار كدام جناح هستي. اگر نظام و انقلاب در معرض تهديد قرار بگيرد دشمن نمي گويد تو چه كسي هستي، او چه كسي است او به فكر منافع خودش است. ما گاهي واضحات را متوجه نمي شويم. چقدر امام عسكري خوب فرمودند: اوصيكم بتقوي الله و ادامة التفكر، تفكر مداوم فأن التفكر ابو كل خير و أمه. پدر و مادر هر خيري تفكر است. اين مطلب عكس هم دارد و عکسش اين است كه پدر و مادر هر شري عدم تفكر است. يك مقدار تفكر كنيم. يك مقدار آستانه ي تحملمان را بالا ببريم. هيچ گاه براي ناسزاگفتن دير نيست.

آقاي فلاني فلان مطلب را گفته است. اگر نقطه مثبت دارد بياوريد. دو مطلب، سه مطلبش صحيح است اما اين دو نكته هم ضعيف است. اما آسمان و ريسمان را به هم بافتن و حس ششم را به كار گرفتن و قصدش چه هست و ... را كنار بگذاريم.

البته تأكيد مي كنم ديگران هم بايد در حرف هايشان دقت كنند. بنده اگر احساس مي كنم حرفم انعكاس پيدا مي كند اصلا از حوزه ي تخصصم بيرون نروم، بروم بيرون ويژه دان ها اشكال مي گيرند، بعد ديگران سوء استفاده مي كنند. بعد ببينم اين حرف من چه بازتابي در بيرون دارد؟ من مقصودم چيست يك مطلب است، چه بازتابي دارد، در كنار حرف چه كساني قرار مي گيرد يك حرف ديگر است. ما بارها گفته ايم كه ما مسئول برداشت ديگران از حرف هايمان هستيم در صورتي كه برداشت عرفي و متداول باشد از ده نفري كه مي شنوند دو نفر، سه نفر يك برداشتي داشته باشند.

ما ادله ي قائلان به عدم اشتراط اجتهاد را مي خوانديم. قبل از ورود دو اشكال است كه بيان مي كنم.

اولا شخصيت ديروز عَتّاب بن اَسيد اموي است. ايشان خودش از صحابي پيامبر بوده است.

يكي از آقايان سؤال كرده اند كه اگر در نزد عقلا اين طور باشد كه اگر دو نفر بروند نزد يك عادل كه اطلاعاتي هم دارد عقلا مي گويند اين شخص قضی بالعدل، قضی بالحق و قضاوتش را قبول مي كنند آيا اين كفايت نمي كند كه بگوييم كفايت مي كند كه عقلا قبول كنند؟

جواب : عقلا نمي توانند قانون گذاري كنند. ما براي اين كه بفهميم قضاوت چه افرادي معتبر است بايد از ادله به دست بياوريم بله اگر اطلاق ادله به دست آمد از طريق نصوص فبها و الا نمي شود. بله اگر بگوييم عقلا اين كار در صدر اسلام انجام مي دادند شارع هم امضا كرده است يك حرف ديگري است كه ما در مرحله ي تحقيق اشاره خواهيم كرد.

شيخ انصاري وقتي مي خواست يك گشايشي ايجاد كند اشاره كرد به ادله ي امر به معروف به اين بيان كه بگوييم لو كان ذلك مع عدم التمكن من المجتهد امكن جوازه نظرا الي عموم ادلة الحكم مع البينة كه اگر بينه بود بايد حكم شود، برخي مي گويند اين ادله اطلاق دارد، نگفته است كه حتما بايد مجتهد قضاوت كند و ادلة الامر بالمعروف السليمة عن التقييد ادله ي امر به معروفي كه سالم است از تقييد. يعني ادله ي امر به معروف نمي گويد فقط بايد مجتهد باشد بلكه بايد شخصي باشد كه معروف را بشناسد، بتواند امر به معروف كند حال اگر قاضي اي باشد كه مقلد است ولي مي فهمد و مي تواند، در اين صورت اين ادله شامل او هم مي شود يا بگوييم ادله ي نهي از منكر.

در اين جا نكته اي كه هست اين است كه درست است كه اين ادله را داريم ولي در روايت سليمان بن خالد بود حكومت للامام يا نائب امام است و مقلد نه امام است و نه نائب امام؟ ايشان پاسخ مي دهد كه آن روايت ممكن است براي قاضي اجرا باشد نه براي قاضي اي كه مي خواهد قضاوت كند. ما يك قاضي اي داريم كه حكم مي كند و يك قاضي اي داريم كه اجرا مي كند و حكومتي كه در روايت آمده ممكن است نظر به آن قضاوت داشته باشد. آن بايد مجتهد باشد. مقلد نمي تواند بگويد بگيريد و زندان كنيد و ... .

السليم عن التقييد بما دل علي ان الحكومة للامام او نائبه مي پرسيم چرا تقييد نمي زند؟ بناء علي ان المراد به الولاية و التسلط علي احضار المدعي عليه و الزام المحكوم عليه بالعمل علي طبق الحكم اين ها ولايت مي خواهد. يك قاضي داريم كه مي گويد حكم الله در اين جا اين است، اين قاضي ولايت نمي خواهد ولي همين حكم را مي دهند به دست كسي كه مي خواهد اجرا كند، مدعي عليه را احضار كند، محكوم عليه را ملزم كنند به عمل بر طبق حكم و ... اين موارد ولايت مي خواهد و اجتهاد شرط است.

اصل مطلب اين است كه از اين ادله استفاده كنيم براي توسعه.

من ديگر ادله ي اين طرف را نياوردم چون برخی از اين ادله اموري است كه واقعا ضعيف است و دلالت ندارد. اگر همين ها ما را قانع كند فبها و الا بقيه اش هم ما را قانع نخواهد كرد.

يك نظر داشتيم كه مي گفت اجتهاد مطلق شرط است. اجتهاد مطلق يعني متجزي هم نه، به صورت مطلق يعني حتي در فرض اضطرار چه قضاوت مربوط به موضوع باشد و چه حكم چه موردش اختلافي و سخت باشد و چه نباشد اين يك نظر بود در مقابل اين نظر اقوال داشتيم. برخي مي گفتند مجتهد باشد ولو متجزي. يا مجتهد باشد در حال اختيار يا در موضوعات نه احكام يا عكسش، كه هر كدام براي خودشان بايد دليل داشته باشند.

در اين جا مهم اين است كه توجه كنيم كه ما فقط دليل دو طرف را آورده ايم. دليل قائلين به شرطيت اجتهاد و دليل مخالفان. اين مخالفان مراتب دارند. آيا اين ها كافي است؟ كسي كه دليل مي آورد براي جواز بايد بتواند دليل مخالفان را پاسخ دهد و تا پاسخ ندهد حرفش ثابت نمي شود. يا مخالفان كه دليل مي آورند براي جواز قضاوت مقلد بايد بتوانند دليل مانعين را رد كنند و پاسخ دهند. مگر اين كه خود دليل پاسخ مخالف باشد و الا علاوه بر دليل بايد دليل مخالف را هم رد كنند. پس در اين جا گروه اول بايد ادله ي گروه دوم را رد كنند و گروه دوم ادله ي گروه اول را رد كنند. ما در آينده مورد به مورد رسیدگی نمی کنیم. بلکه در مرحله ي تحقيق نكاتي خواهيم گفت كه اين نكات كاملا اشراف دارد بر آن چه گذشته و آن ها را پاسخ مي دهد.

انشاءالله بحث بعدي ما تحقيق در مسأله است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo