< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شرائط قاضی/ مرد بودن

 

عرض شد که اگر خواسته باشیم به آیه ی ﴿الرجال قوامون﴾ استدلال کنیم برای حرمت و بطلان تصدی زنان برای برخی از مناصب سه مقدمه باید طی شود: آیه در مقام انشاء باشد، قوامون به معنی مسلطون، آمرون، ناهون، صاحب ولایت باشد و سوم رجال و نساء به معنای شوهران و همسرانشان نباشد بلکه رجال یعنی جنس مردان و نساء یعنی جنس و صنف زنان. راجع به دو مقدمه ی اول صحبت هایی داشتیم. و نفی و اثبات را با هم مطرح کردیم. برخی گفته بودند که شما به لغت استناد می کنید و می گویید قوام به معنای مراقب و محافظ است و مستدل هم به لغت استدلال می کند و می گوید به معنای آمر و ناهی است؟ البته ما هنوز موضعی نگرفته ایم و نظر خودمان را بیان نکرده ایم و الآن در مقام نتیجه گیری نیستیم ولی باید پاسخ دهیم کسی که می خواهد استدلال را رد کند لازم نیست اقامه ی برهان کند، لازم نیست که به اطمینان برسد، همیشه کسی که استدلال می کند باید به اطمینان برسد (حتی ما لغت را هم حجت نمی دانیم مگر این که ما را به قرار و اطمینان برساند که خیلی وقت ها هم می رساند پس بما هو اطمینان معتبر است) اما کسی که می خواهد استدلال را بزند لازم نیست معنایی که درست می کند اطمینان بخش باشد بلکه کافی است احتمال یعتنی به باشد، اگر شما از یک لغت، یک شعر، یک عرف شاهدی آوردید که قوامون به معنای ولایت نیست بلکه به معنای مدیریت و حفاظت، عهده دار شدن امر باشد، اگر احتمال عقلایی باشد کفایت می کند و از کتاب هایی مانند لسان العرب و اقرب الموارد و تاج العروس احتمال عقلایی استفاده می شود.

راجع به مقدمه ی سوم من در برگه نوشته ام: مفهوم شناسی رجال و نساء در آیه ی کریمه

ما در این بحث مفهوم شناسی می خواهیم راجع به مقدمه ی سوم که می گفت رجال و نساء توسعه دارد به همه ی رجال و نساء ما می خواهیم راجع به این دو واژه ببینیم قرآن چگونه رفتار کرده است.

اگر بخواهیم این آیه را توسعه بدهیم و در غیر خانواده هم استفاده کنیم باید یکی از سه راه را برویم:

بگوییم ﴿الرجال قوامون علی النساء﴾ در قرآن رجال وقتی می آید یعنی مردان نه شوهران و نساء هم وقتی می آید یعنی زن ها نه زوجات. یعنی این آیه بدون هیچ سوبسیدی دلالت می کند بر قوامیت جنس مردان بر جنس زنان.

ممکن است کسی بگوید رجال و نساء الزاما به معنای جنس مردان و جنس زنان نیست، آن توسعه را از تعلیل آیه می فهمیم ﴿بما فضل الله بعضهم علی بعض﴾. در قرآن دو تعلیلی است یکی ﴿بما فضل الله بعضهم علی بعض﴾ و دوم ﴿بما انفقوا من اموالهم﴾. ﴿بما انفقوا من اموالهم﴾ عمومیت ندارد بلکه برعکس دلالت می کند بر زن و شوهر چون شوهر است که مخارج همسرش را می دهد والا هیچ مردی مخارج زن همسایه را نمی دهد. اما تعلیل اول ﴿بما فضل الله ...﴾ این تعلیل برای صنف مرد و صنف زن است. قدر متیقن از آیه زنان و شوهران هستند اما از عموم تعلیل استفاده می کنیم برای غیر شوهران و همسرانشان. مرحوم علامه طباطبایی به همین مطلب تمسک می کند. ایشان می گوید (المیزان جلد 4 صفحه 365 و 366): عموم هذه العلة ﴿بما فضل الله ...﴾ یؤتی أن الحکم المبنی علیها (حکمی که معلول این علت است و بنا شده است بر این علت یعنی الرجال قوامون علی النساء) غیر مقصور علی الازواج. مخصوص زن و شوهر نیست بلکه از آن زن و مرد است لذا ایشان تقریبا همه ی پست های سیاسی، اجتماعی، دینی از جمله قضاوت که محل بحث ما است را حق زنان نمی داند لذا می فرماید: جهات عامه ی اجتماعی کجهتی الحکومة و القضا کار زنان نیست.

استفاده از اولویت. یعنی بگوییم آیه راجع به شوهران و زنانشان است، بما فضل الله هم چون در ادامه ی الرجال قوامون آمده است و بعد از آن هم دوباره برمی گردد به خانواده (فالصالحت همسران صالح بعد بحث نشوز و بعد هم بحث حکم خانواده که همه مربوط به خانواده است) از این علت هم عمومیت استفاده نمی شود و حرف جناب علامه را نپذیریم. اما بگوییم شما قبول دارید این آیه ریاست را در خانه به مرد داده است؟ قوام بودن (به هر معنایی) را به مرد داده است؟ اگر اینطور است به طریق اولی در اجتماع به مرد می دهد. اگر در رأس خانه نباید زن باشد آیا در رأس اجتماع و جامعه می شود زن باشد؟ در مجلس، در پست مرجعیت، در ریاست قوا، در فرمانداری و ... در رأسش خانم باشد؟ یک خانه را می گوید یک زن در رأسش نباشد اما اجتماع را نمی گوید؟

پس یک مرتبه ما از کلمه ی الرجال و النساء استفاده می کنیم این مربوط به خود آیه است. میشود استفاده ی لفظی، یک مرتبه از عموم تعلیل استفاده می کنیم که باز هم استفاده از خود آیه است چون تعلیل آیه هم جزئی از آیه است اما یک مرتبه از بیرون و از اولویتی که عقل می فهمد استفاده می کنیم لذا دلالت هم می شود دلالت عقلی (عقل ابزاری چون به کمک روایت، بعد از روایت آمده است، اولویتی که از یک دلیل ملفوظ استفاده می شود اولویت عقلی می شود باید هم قطع باشد و نمی شود به ظن اکتفا کرد و می شود استفاده ی ابزاری عقل)

یک راه چهارمی هم می تواند در این جا وجود داشته باشد و آن هم توسعه ی عرفی است به این معنا که وقتی این آیه را دست عرف می دهیم عرف یک معنای موسعی فهم می کند نه این که بخواهد بگوید کلمه ی رجال عام است یا تعلیل عام است (عرف مرجع) بلکه عرفی که به مناسبات حکم و موضوع توسعه می فهمد، این غیر از اولویت است در اولویت عقل می آید و قطع هم نیاز دارد اما توسع عرفی، ظهور کافی است و قطع هم نمی خواهد منتهی باید عرف بفهمد. این که توسع عرفی را غیر از مدلول لفظی آیه و مدلول عقلی آیه تصور کنیم قدری تصورش سخت است البته این مطلب را ما در فقه و حقوق قرار دادها توضیح داده ایم (مناسبات حکم و موضوع غیر از دلالت لفظی مستقیم دلیل و غیر از اولویت و بهترین تعبیر همان مناسبات حکم و موضوع است که گاهی هم می گویند الغای خصوصیت اما الغای خصوصیت خیلی لفظ بی شناسنامه ای است).

الآن کار ما وابسته به این بحث نیست و همان سه شکل اول کافی است و می توانیم از یکی از همان سه طریق عمومیت را بفهمیم. البته کار سخت است مثلا حرفی که علامه زد (عموم تعلیل)، باید در موردش گفت این عموم تعلیل خیلی خوب بود در صورتی که مابعدش بما انفقوا نبود، اگر مابعدش فالصالحات قانتات حافظات للغیب نبود که بحث همسران صالح است اگر ادامه اش بحث نشوز زوجه نبود اما با وجود این ها دیگر عموم تعلیل معنا ندارد. علامه متوجه این مطلب و این اشکال بوده است لذا می گوید مابعدش یکی از فروع این کلی باشد و اما قوله بعد فالصالحات قانتات الی آخره که ظاهر است در اختصاص بما بین رجل و زوجه اش فهو فرع من فروع هذ الحکم و جزئی من جزئیاته مستخرج منه من غیر أن یتقید به اطلاقه. ما در این جا با ایشان خیلی حرف داریم اما قبل از این که وارد این بحث شویم فکر می کنم لازم است ما یک تحقیقی در مورد این دو کلمه داشته باشیم. قرآن گاه رجل گفته منظورش شوهران بوده است و چند بار رجل گفته و منظورش جنس مردان بوده و از آن طرف چند بار نساء گفته و منظورش همسران بوده و چند بار نساء گفته و منظورش جنس زنان بوده است؟ قرآن تعبیرش راجع به شوهر چیست؟ رجال تعبیر می کند، زوج تعبیر می کند، بعل تعبیر می کند یا ...؟

بر اساس معجم المفهرس قرآن شش مرتبه از کلمه بعل برای شوهران استفاده کرده است که سه مورد آن در آیه 31 سوره ی مبارکه نور است (و بعولتهن احق بردهن، من ابناء بعولتهن)

لفظ رجال در قرآن زیاد آمده است حالا با اضافه بدون اضافه با أل بدون أل، 25 مرتبه استعمال شده است اما یک مرتبه هم به معنای شوهران به کار نرفته است (به جز آیه ی مورد بحث که محل بحث است) و همه به معنای جنس مرد است به جز دو مرتبه که رجالا داریم که به معنای پیادگان است در مقابل سواره (رکبان) اما در 23 مرتبه به معنای جنس مردان آمده است و یک مرتبه هم که مورد بحث است که مشکوک است. این یک مقداری ممکن است کار را سخت کند که ما رجال را به معنای شوهران بگیریم.

نسبت به طرف زن، کلمه ی زوجه و زوجات در قرآن نداریم، زوج داریم یعنی زن و زنان را می گوید: ازواج فقط یک مرتبه زوج آمده است به معنای شوهر (بقره، 232) بلکه یا به معنای زن (همسر) است یا به معنای جفت ﴿سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا یعلمون﴾ که برخی این آیه را از معجزات علمی قرآن می دانند که اشاره کرده است به جریان زوجیت در گیاهان و حتی غیر از گیاهان و مما لایعلمون مثل زوجیت در ابرها یا هر چیز دیگری که ممکن است ما نفهمیم و بعدا علم به آن برسد)، کلمه ی نساء 60 مرتبه در قرآن به کار رفته است به معنای همسران و غیر همسران، بیشتر به معنای همسران به کار رفته است ولی به معنای غیر همسران مثل معنای جنس زنان هم آمده است.

نتیجه: رجال به صیغه جمع در قرآن یک مورد هم به معنای شوهران استفاده نشده است ولی نساء به معنای زوجات آمده است. ما در این جا اگر رجال را به معنای ازواج بگیریم همه ی موارد خانه را هم نمی گیرد چون در محیط خانه گاهی رجل زوج نیست بلکه جد پدری است هم فضل الله است هم انفقوا است البته انفاق به خانه نه زوجه، این را هم باید توجه داشته باشیم که اگر این آیه را هم اختصاص به خانواده بدهیم و الرجال را به معنای شوهران بگیریم باز هم افراد دیگری که ولایت دارند مثل اجداد پدری را نمی گیرد مگر این که بگوییم لازم نیست آیه همه ی مطالب را یک جا بیان کند.

تحقیق و بیان رأی مختار در دلالت آیه بر مطلوب مستدل یا عدم دلالت (آیا دلالت می کند یا نه؟ نه این که الآن موضع بگیریم).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo