< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شروط قاض/ عدالت

 

قرار شد سری به نصوص دینی بزنیم وببینیم کلمه ی عدل، عادل فقط استفاده شده است یا تفسیر هم شده است و اگر تفسیر شده با تفسیر فقها همسو است یا ناهمسو. بخشی از این کارها را انجام دادیم. گفتیم تنها روایتی که عهده دار تفسیر عدالت شده روایت عبدالله بن ابی یعفور است. این روایت روایت روانی از جهت متن نیست و بیشتر شبیه نقل به معنا است.

دو نکته

سلسله سندی که دیروز از شیخ نقل کردیم و گفتیم که این سند ضعیف است، ضعفش در محمد بن موسی است. محمد بن موسای همدانی یا همَدانی (اهل همدان، معمولا عرب ها همدان را همذان می گویند و احتمال قوی تر این است که اهل قبیله ی همدان یمن باشد) گفته اند ایشان اوضاع خوبی ندارد، البته در رجال کامل الزیارات است (برخی علما مانند آقای خویی معتقد بودند که رجال کامل الزیارات همه معتبر هستند به خاطر شهادتی که صاحب کامل الزیارات نقل می کند البته آقای خویی در اواخر عمرشان از این نظر برگشتند) ایشان از رجال کامل الزیارات هست ولی ما قبول نداریم که رجال کامل الزیارات همه معتبر هستند و در مورد ایشان داریم که کان یضع الحدیث انسانی بوده که حدیث وضع می کرده است لذا حدیث ضعیف است.

نکته ی دوم: راجع به روایت عبدالله بن ابی یعفور اکثر علما روایت را معتبر می دانند. شیخ انصاری می گوید صحیحه، مرحوم مجلسی پدر شرحی دارد به نام روضة المتقین که شرح من لا یحضره الفقیه در این کتاب همین روایت را می گوید: حسن بل الصحیح، مرحوم آقای خویی که ایستاده بر قله ی رجال است در تنقیح که شرح عروه است می گوید: صحیحه ی عبدالله بن ابی یعفور ولی در این روایت هست احمد بن محمد بن یحیای عطار اشعری قمی گفته اند پدرش ثقه است ولی پسر مشکوک است مثلا آقای خویی که در فقه اش از این روایت تعبیر به صحیحه می کند در رجالش به این شخص که می رسد میگوید خلاصه ی نظرها این شد که این شخص وثاقتش ثابت نیست در مقابل مرحوم مامقانی را داریم که ایشان می گوید من شک ندارم که این شخص ثقه ای است و روایاتش هم صحیح است ولی با این حال به آقای خویی اشکال کرده اند که شما نباید بگویید صحیحه، شما وقتی این فرد را غیر ثقه می دانی دیگر نباید به این روایت بگویی صحیحه.

اجمالا از نظر ما روایت سندش خالی از اشکال نیست ولو از نظر برخی مبانی که ما از آن ها عبور نمی کنیم.

مرحوم مامقانی در رجال مدرسه ای نیست بلکه تجمیع ظنونی است کاری که ما می پسندیم ولی نباید در این کار افراط شود.

ما تا الآن از طرفی تعریف هایی داشتیم در متون فقهی از طرف دیگر یک عدالتی هم در روایت داشتیم یک تعریف هم از عدالت در لغت داشتیم، قهرا سؤالی که پیش می آید این است که فقهای ما روی چه اساسی رسیده اند به تعریفی که داشتند؟ آیا از همین روایت عبدالله بن ابی یعفور گرفته اند یا نکته ای دیگر دارد؟ برای ما این بحث خیلی مهم است اگر ریشه داشته باشد ما هم از این به بعد عدالت را مثل علما معنا می کنیم و عدالت را صنفی و عرصه ای نمی کنیم.

به نظر من برای تعریف علما و عدول آن ها از معنای لغوی به این معنایی که بیان کرده اند دو منشأ می تواند داشته باشد.

اولین احتمال: این است که منشأ این تفسیر روایت عبدالله بن ابی یعفور است.

دومین احتمال: آقای خویی می خواهد این تعریف فقها از عدالت (البته بیشتر نسبت به تعریف خودش نظر دارد و تعریف ایشان هم به ملکه نیست و بیشتر به رفتار خارجی معنا می کند و کسانی به رفتار خارجی معنا می کنند که می گفتند عدالت اتیان واجبات و ترک محرمات است البته اول این را می گوید ولی بعد نزدیک می کند به ملکه) ایشان می گوید این تعریف که من می کنم (اتیان واجبات و ترک محرمات که بعد هم نزدیکش می کند به ملکه) از لغت استفاده می شود بدون این که نیاز باشد از روایت عبدالله بن ابی یعفور کمک گرفته شود. این مطلب خیلی مهم است چون اگر از روایت گرفته شده باشد با رد کردن روایت این مطلب هم از بین می رود ولی اگر از روایت گرفته نشده باشد با رد کردن روایت حرف ایشان رد نمی شود و باید به گونه ای دیگر رد کنیم.

اولین مطلبی که آقای خویی می فرماید این است که عدالت نه حقیقت شرعیه دارد و نه حقیقت متشرعیه یعنی شارع مقدس در واژه ی عدالت تصرفی نکرده است حتی مسلمانان (متشرعیه) هم بینشان اصطلاحی رائج نشده است و به همان معنای لغوی است و معنای لغوی هم استقامت، عدم جور و ... است.

مطلب دوم اصولا اتیان واجبات و ترک محرمات گاهی مقتضی خاصی نمی خواهد مثلا انسان خیلی از غذاهای کثیف حرام را نمی خورد، خیلی از انسان ها انسان نمی کشند، دزدی نمی کنند، تجاوز نمی کنند یا خیلی از واجبات را انجام می دهند مثل وظیفه ی پدری، همسری، شغلی و ... ولی نه به قصد رجا و تقرب به خدا اما گاهی اگر ترک حرام می کند یا واجبی انجام می دهد به قصد رجا یا فرار از عقاب است لذا ما گفتیم واجباتی که ریشه در عقل و عقلا ندارد از این قبیل است ایشان می گوید این جا است که عدالت پیدا می شود اتیان واجبات و ترک محرماتی که از روی رجا ثواب و به داعی نفسانی (همان حرفی که مرحوم آقای مرعشی زدند و ما نقل کردیم) بعد می فرماید منظور از عدالت هم همین است یعنی شخص در جاده ی شرع باشد واجبات را انجام دهد یک سری از واجبات را که خودش انجام می داد ولو شرع هم نبود یا برخی از محرمات را هم ترک می کرد ولو شرعی نبود بقیه اش که اقتضای مسلمانی است را انجام دهد، اگر اینطور شد می شود عادل. پس ثابت می شود که عدالت یک رفتار است نه یک صفت نفسانی و این هم از لغت استفاده می شود چون لغت گفت عدالت یعنی استقامت در جاده و هر کسی طریقی دارد ما هم طریق شرع داریم.

مطلب بعد این که ایشان می گوید ضمنا این انجام واجب و ترک حرام باید بشود طبیعت ثانوی شخص یعنی استمرار داشته باشد بر انجام واجب و ترک حرام به طوری که بتوان گفت «یوثق بدینه» ولی ممکن است گاهی خطا و اشتباه هم بکند و مرتکب گناه بشود یا واجبی را ترک کند یعنی می خواهد عدالت را از عصمت جدا کند. ایشان با این قید طبیعت ثانوی تعریف خود را نزدیک به ملکه می کند.

نتیجه: ایشان می خواهد از دل لغت و مطالبی که گفته شد عدالت را استخراج کند و هیچ اشاره ای هم به روایت عبدالله بن ابی یعفور نمی کند.

نقد رفتار فقها

خلاصه ی مطلب: این دو منشأ ثابت نمی کند عدالت فقهی را و تفسیر شارع از عدالت یک تفسیر دیگری است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo