< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/ شرائط قاضی/ عدالت

 

عن الحسن بن علی بن یقطین عن ابی جعفر ع قال من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان کان الناطق یؤدی عن الشیطان فقد عبد الشیطان.

روایتی را جناب کلینی نقل می کند با سلسله سندی که دارد که من همه را نخواندم از حسن بن علی بن یقطین از ابو جعفر امام جواد ع.

این حدیث معنای روشنی دارد، کسی که گوش دهد حالا یک مرتبه به گوشش می خورد این نه ولی کسی که گوش دهد به شخصی او را بندگی کرده است حال اگر ناطق از خدا صحبت می کند این شخص خدا را بندگی می کند و اگر ناطق از شیطان نقل می کند و مطلب را ادا می کند این مستمع هم می شود عبادت کننده ی شیطان. این حدیث بهانه ای است برای بیان چند نکته:

ما معمولا برای سخنان خودمان مسئولیت قائل هستیم حالا بماند که برخی همان را هم قائل نیستند ولی در این که چه می شنویم و پای حرف چه کسی نشسته ایم خیلی توجه نداریم و می گوییم اگر درست می گوید له و اگر درست نمی گوید علیه و خلاصه خیلی به این توجه نداریم و یک نوع آزادی برای گوش دادن قائل هستیم در حالی که این روایت با یک بیان خیلی تندی این را نهی می کند و می گوید من اصغی الی ناطق فقد عبده، نهایت این است که بگوییم مراد از اصغا گوش دادن و ترتیب اثر دادن باشد ولی آیا فقد عبده؟ گویا امام می خواهند بفرمایند از نظر ارزش های دینی این گونه است. این الحاق حکمی است. امام می خواهند بفرمایند شما در مقابل گوش فرا دادنتان هم مسئول هستید.

نکته ی دوم این است که برخی اوقات یک کلامی همه اش هم باطل نیست، این که امام می گویند یؤدی عن الشیطان یعنی در میان سخنش باطل هم باشد نه این که همه ی کلامش باطل باشد و از شیطان باشد چنانکه ممکن است خود محتوا درست باشد اما نحوه ی ادا، نحوه ی زمینه چینی یا برداشتی که دیگران می کنند اشتباه و باطل باشد لذا من و شما مسئولیم که ببینیم از کلاممان چه برداشتی می شود.

نکته ی سوم این است که گاهی شخص دارد غیببت می کند و شنونده سختش هست مخصوصا ما طلبه ها معمولا اینطور هستیم یا حتی گاهی تذکر می دهیم اما نسبت به آن چه که در غالب کلیپ هایی به دست ما می رسد این حساسیت وجود ندارد مثلا شخص غیبت کرده است و در غالب کلیپی در موبایل شخصی وجود دارد بعد ما می گوییم برای من هم بفرست و بعد این کلیپ را می گیریم و گوش می کنیم؛ یک بحثی که علمای جدید باید انجام دهند این است که این ها آیا این ها چون کلیپ است دیگر اشکالی ندارد؟ چه تفاوتی بین حضور فیزیکی و گوش کردن آن بدون حضور فیزیکی وجود دارد؟ ظاهرا نباید فرقی وجود داشته باشد و مستمع شامل هر دو می شود و این که اختصاص بدهیم مستمع را به استماع به همراه حضور فیزیکی یک نوع یخ زدگی هست. لذا خیلی باید مواظب بود که مسائل شرعی را مراعات کرد و به مردم هم تذکر داد.

نکته ی دیگر بحث انتخابات است. به هر حال قابل پیش بینی است که کم کم در انتخابات بحث های انتخاباتی مطرح می شود و خیلی باید مواظب بود که در این فضاها انسان گرفتار غیبت نشود؛ معمولا هم انسان کار خودش را توجیه می کند و توجیه یعنی انتخاب عنوان قشنگ برای کار زشت. امروز با یک جریانی مواجه هستیم که برخی اموری را دوست دارند یعنی دوست دارند که این طوری باشد چون دوست دارند آرام آرام حدس می زنند و بعد حدس خودشان را بیان می کنند مثلا دوست دارند که فلان جریان یا فلان شخص این طور باشد بعد حدس می زنند که حتما این طور هست و بعد حدس خودشان را بیان می کنند و بعد قضاوت می کنند. گاهی انسانی با چندین سال عبادت به خاطر قضاوتی به رو در جهنم انداخته می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ولد الزنا را تمام کردیم هر چند هنوز نتیجه ی قطعی و نهایی نگرفته ایم. روز چهارشنبه بحثی را باز کردیم که امروز می خواهیم با تطبیق بر مورد بیشتر کار کنیم و آن این که آیا در ما نحن فیه تعبیرمان بیان شرط باشد یعنی وقتی می خواهیم فتوا دهیم بگوییم قاضی باید متولد از حلال باشد، طیب مولد داشته باشد یا این که بیانمان در قالب مانعیت ولد الزنا باشد؟ گلایه کردیم که در این جا خبط صورت گرفته است، از شرطیت طهارت مولد شروع کرده اند و به مانعیت ولد الزنا تمام کرده اند یا بالعکس و این درست نیست و اگر در گذشته این امور معفو بوده امروز دیگر معفو نیست و این بحث خیلی تأثیر دارد. عرض کردیم فهم آن سخت نیست و با توجه به دلیل قابل فهم است. البته برخی از موارد تعبیر دلیل هم متفاوت است مثلا ﴿ولا تؤتوا السفهاء اموالهم﴾ در این جا می گوید سفاهت مانع است اما در جای دیگر می گوید: ﴿فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم﴾ در این جا می گوید رشد شرط است. در این جا دو تعبیر است ولی به نظر من قابل جمع عرفی است، ﴿ولا تؤتوا السفهاء﴾ برخواسته از ﴿فان آنستم منهم رشدا﴾ است فقها و مفسرین در طول تاریخ هم همین را فهمیده اند لذا شرطیت رشد را فهمیده اند. لذا گاهی قابل جمع است اما اگر قابل جمع نبود چطور؟ به نظر ما در ما نحن فیه هم همینطور است. برخی از روایات اقتضا می کرد ولد زنا قاضی نباشد مثل دلیل اول که امام فرمودند ولد زنا امامت نکند، شاهد نباشد اما مثل اجماع یا برخی از تعابیر اگر قبول کنیم که امثال آقای خویی داشتند یعنی تعبیر الی رجل منکم که می گفتند مراد از این رجل رجل حلال است نه هر رجلی پس برخی از دلیل بیان شرط می کند و برخی دلائل دیگر ضد آن شرط را به عنوان مانع مطرح می کند، در این موارد چه باید کرد؟ پاسخ این است که در این موارد باید ببینیم اصل و قاعده چیست، یعنی قدر متیقن را که مانعیت ضد باشد را می گیریم و در مورد شرطیت آن پدیده باید اصل و قاعده را بگیریم یعنی ادله ی دیگر را ببینیم. مثلا در این جا که برخی از ادله می گوید قاضی باید حلال زاده باشد و اقتضای برخی دیگر از ادله این است که قاضی نباید حرام زاده باشد یا آن دلیل پنجم که من آوردم می گفت نباید شهرت به حرام زادگی داشته باشد، یعنی این دلیل نمی گفت مانعیت تولد از زنا (اگر هیچ کسی خبر نداشته باشد) بلکه می گفت شهرت تولد از زنا مانعیت دارد. لذا گفتیم احتمالا زیاد بن ابیه که استاندار از طرف حضرت امیر بود بعدا شهرت به زنا پیدا کرد و برخی از دوستان که تحقیق کردند گفتند همین طور بوده است و در ابتدا این شهرت وجود نداشته است و بعدا مشهور به زنا شد علاوه بر این که اقتضائات اجرا خیلی در دست ما نیست آن هم مثل معصوم وقتی در هرم قدرت باشد ممکن است مصلحت باشد برخی از کارها را انجام دهد لذا حتی اگر ما گفتیم تولد از حلال شرط قضاوت و کارهای مهم است اما آیا هیچ استثنایی تحت هیچ شرائطی ندارد یا این که تحت شرائطی ممکن است استثنائاتی بخورد؟ در نتیجه بر فرض که مشهور بوده است ما نمی توانیم آن سیره را از معصوم بگیریم و بگوییم برای همه قابل اجرا است و بگوییم چون امیر المؤمنین گذاشته اند همه می توانند این افراد را نصب کنند؟ این مطلب جای بحث و گفتگو دارد.

حال اگر واقعا با مراجعه به ادله نرسیدیم که تولد از حلال شرط است یا تولد از زنا مانع است به نظر شما اصل و قاعده چیست؟ در این جا باید مثلا از قاعده ی فراش استفاده کنیم البته در مواردی که شبهه ی مصداقیه باشد چون قاعده ی فراش شبهه ی حکمیه را درست نمی کند، این آقا آیا حلال زاده است یا حرام زاده؟ قاعده ی فراش کار را حل می کند. یا یک کسی معتقد باشد به اطلاقات و عمومات مثل آقای خویی و دیگران که می گفتند همه ی انسان ها حق قضاوت دارند طبق «اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل»، تمام این ها به نفع این تمام می شود که تولد از زنا مانع است یا یک اصلی به ذهن من رسیده است که باید دنبال کنیم و آن این است که بگوییم اصل در جامعه ی اسلامی تولد از حلال است؛ ارتکاز ما در جامعه ی اسلامی به خاطر غلبه ی فاحش یا دلیل دیگر آیا اصل تولد از حلال را نمی توانیم جاری کنیم؟ یا اصل عدم ولایت احد علی احد باشد که کار به نفع شرطیت تولد از حلال تمام خواهد شد. اصل فراش یا اصل تولد از حلال که ما گفتیم، اطلاقات و عمومات مقدم بر اصل عدم است چه اصل عدم را استصحاب بگیریم و چه اماره. در ادامه بیان دیگری وجود دارد با نتیجه ای دیگر.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo