< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شرائط قاضی/ بینایی

 

بحثی را شروع کردیم راجع به شرائط قاضی. آخرین عنوانی که باز کردیم شرائط جسمی بود و دیروز بینایی را مطرح کردیم. هم اقوال را مطرح کردیم و هم دلیل کسانی که لازم می دانستند.

یکی از شرائطی که محل بحث واقع شده است علم قاضی به کتابت است یعنی اگر لازم شد بتواند قلم به دست بگیرد و بنویسد.

موقعیت فقهی مسأله

شهید ثانی در مسالک گفته اکثر علما قائل هستند که قاضی باید بتواند بنویسد و صاحب مفتاح الکرامة گفته تنها دو نفر مخالفت کرده اند علامه ی حلی و محقق حلی.

ادله ی مخالفین

کسانی که مخالفت کرده اند دو دلیل دارند یکی اصل و دیگری هم تشبیه به پیامبر ص.

اصل یعنی اگر شک کنیم کتابت شرط است یا نه. یک کسی نمی داند با عدم قدرت بر کتابت اگر قضاوت کند حرام است یا نه؟ اصل برائت است. اصل عدم حرمت است.

علاوه بر این که پیامبر قاضی کل بوده اند ولی عالم به کتابت نبوده اند.

ادله ی موافقین

موافقان اولا باید ادله ی مخالفین را پاسخ دهند و ثانیا خودشان دلیل بیاورند. هر دو را هم انجام داده اند. اما این که اصل برائت و عدم حرمت است پاسخ داده اند: این اصل با اجماع قیچی می شود و اجماع می تواند اصل را بزند. اما راجع به پیامبر باید گفت که مقایسه ی پیامبر که معصوم است و مؤید به وحی است با غیر ایشان درست نیست علاوه بر این که پیامبر قبل از مبعوث شدن درست است ولی بعد از بعثت ایشان عالم به کتابت بوده اند.

یک مطلب دیگری را هم من اضافه می کنم که اصل اصل برائت نیست بلک اصل عدم است یعنی یک انسان غیر عالم به کتابت می خواهید قاضی کنید و بر جان و مال مردم مسلط شود و اگر شک کردیم اصل عدم است. و بهتر بود که بگوید در این جا اصل عدم تصرف است. برائت نسبت به تکالیف خود انسان است نه نسبت به غیر لذا انسان نمی تواند برائت جاری کند و وارد مال غیر شود. البته تشبیه به پیامبر به این خاطر است که خود پیامبر فرمودند قرار نیست من در قضاوت هایم از وحی و عصمتم استفاده کنم. انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان و اگر این طور باشد پیامبر اسوه می شود برای ما.

این بخش اول کار موافقان بود، بخش دوم هم بیان ادله است. دلیلی که خودشان آورده اند یکی احتیاط است و یکی هم نیاز است. گاهی لازم می شود که مطلبی را بنویسد. به نظر من خوب بود این ها به اصل دلیل می آوردند و می گفتند نهایتا ما شک می کنیم و اصل عدم است.

اما نظر حق چی هست؟

از باب استطراد یک بحثی را مطرح می کنیم و آن هم داستان علم پیامبر به کتابت است. راجع به علم پیامبر به کتابت از مجموع قرآن و روایات و کلمات مفسران و کلمات فقها سه نظر به دست می آید. یک نظر این است که پیامبر عظیم الشأن علم به کتابت نداشتند مطلقا چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت و در برخی از عبارت ها امی بودن پیامبر را به این معنا می گیرند. قائل این نظر جناب شهید ثانی در مسالک است البته ایشان صریحا نمی گوید ولی کلامش ظهور در این مطلب دارد.

اما قول دوم این است که فرق بگذاریم بین قبل از بعثت و بعد از بعثت. صاحب مفتاح الکرامة این قول را انتخاب کرد و اصلش هم از شیخ طوسی در کتاب مبسوط است.

قول سوم هم این است که بگوییم علم به کتابت بوده است مطلقا چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت. البته نمی گویند نوشتن ولی علم به آن بوده است. شاید روایات این قول را تأیید کند. جناب صدوق در علل الشرایع نقل می کند و ائمه خیلی ناراحت می شدند که کسی بگوید امی بودن پیامبر به این معنا است و می گفتند این حرف آن ها است که خیلی از چیزها را به پیامبر بستند بلکه امی است یعنی اهل ام القری بوده اند. البته روایات یک مقداری ناهمسویی دارد ولی ما می توانیم جمع کنیم به آن نحوی که شیخ طوسی جمع کرده است. از روایات هم به صراحت قبل از بعثت استفاده نمی شود بعد از بعثت قدر متیقن است. این بحث جای یک تحقیق خوب را دارد.

برخی گفته اند قاضی باید زاهد و حرص بر تقوی داشته باشد. البته نگفته اند تقوی بلکه گفته اند حرص بر تقوی چون تقوی را گذاشته اند برای بحث عدالت. توفر بر اعمال صالح داشته باشد. یعنی تلاش وافر بر اعمال صالح داشته باشد.

یکی از شرائط دیگر شرط ضبط است. گفته اند قاضی باید ضابط باشد. در برخی تعابیر آمده است حافظ باشد، در برخی تعابیر آمده است عدم غلبه ی نسیان. ظاهرا همه ی این ها یکی است. البته می شود غلبه ی نسیان را مانع بگیریم که عدم آن بشود شرط (هر مانعی عدمش می شود شرط) ضابط باشد یعنی حافظه داشته باشد. این شرط (حافظه) واقعا کیفی است. نسیان غلبه نداشته باشد. در کلمات علامه هر دو آمده است. و تساوی را هم ملحق به نسیان کرده است.

پس یکی از شرائط قاضی حفظ است، ضابط بودن است یعنی نسیان غالب نباشد یا طبق نظر برخی مساوی هم نباشد. وجه این شرط یکی این که این شرط آیه و روایت نمی خواهد و این شرط مثل عقل است و اگر نباشد اعتماد به کارش از دست می رود.

برخی گفته اند تمام این شرائط (ضبط و حفظ و عدم غلبه ی هوا و زهد) در یک شرط جمع است و آن هم عدالت است چون اگر کسی عادل بود وقتی احساس پیری و نسیان کرد لازم نیست کسی به او بگوید، خودش می رود کنار. ولی یک مطلبی هست و آن این است که گاهی انسان فراموش کار شده ولی علم به فراموشی ندارد و این با عدالت منافات ندارد همانطور که گاهی انسان اشتباه می کند ولی علم به اشتباه ندارد.

چند تا شرط دیگر هم هست مانند این که زبانش سالم باشد، گوشش شنوا باشد، زبان طرف مقابل را بداند مخصوصا در داوری های بین المللی.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo