درس خارج فقه عباس مسلمیزاده
99/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الاجتهاد و التقليد/إشاد الجاهل /ادّلّة وجوب إرشاد الجاهل
بحث ما در رابطه با قاعدهی ارشاد الجاهل بود، که در ادامه مباحث گذشته، به ادله قائلین به وجوب ارشاد جاهل رسیدیم.
آیه شریفه نفراستدلال به این آیه شریفه در جلسه سابق بیان شد و عرض کردیم که این آیه به مقتضای صیغه امر، به طور وضوح دلالت بر وجوب ارشاد الجاهل میکند و همچنین ارشاد الجاهل، یکی از مصادیق بارز انذار به شمار میرود.
آیه شریفه ۶۳ سوره مائده﴿لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ﴾[1]
توضیح استناد به این آیه نیز گذشت و بیان شد که آیه شریفه، نسبت به عالم عامد و همچنین شخص جاهل، اطلاق دارد و شامل هر دو میشود. پس این توبیخی که در آیه آمده است، شامل کسی که جاهل را ارشاد نمیکند نیز میشود.
آیه 104 سوره آل عمران﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [2]
این آیه شریفه نیز میتواند دلیلی بر وجوب ارشاد الجاهل باشد. در این آیه، سه فراز وجود دارد که دو فراز «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است. و سابقاً عرض شد، که امر به معروف و نهی از منکر، در صورتی است که شخص عالم باشد و الّا اگر علم نداشته باشد، معروف و منکری تحقق نمییابد، تا وجوب بیاید. بر خلاف ما نحن فیه که فرض بر جاهل بودن است.
اما فراز اول که میفرماید؛ «یدعون الی الخیر» شامل ما نحن فیه هم میشود. به این صورت که بعضی (به مقتضای من تبعیضیه) از شما امتی هستند، که باید دعوت به خیر کنند. دعوت به خیر، میتواند مصادیق متعددی داشته باشد، من جمله؛ اعلام، تعلیم، ارشاد، موعظه و نصیحت. بنابراین، همانطور که واژهی انذار در آیه نفر، شامل همه این موارد میشود، دعوت به خیر نیز شامل این موارد میشود و وجوب ارشاد جاهل را افاده میکند.
سوالاگر دعوت به خیر، همه این موارد را دربر میگیرد، پس چرا بعد از این فراز، امر به معروف و نهی از منکر را بیان فرموده است؟ و به عبارت دیگر، ذکر "یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر" از چه باب است؟
پاسخدر جواب فرمودند؛ ذکر فراز "یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر" من باب ذکر الخاص بعد العام است. یعنی فراز دعوت به خیر، عام و امر به معروف و نهی از منکر، خاص و یکی از مصادیق و موارد دعوت به خیر است. و همان طور که میدانید بین عام و خاص، رابطه عموم و خصوص مطلق حاکم است؛ نظیر مفهوم حیوان و انسان. پس بنابراین، هر امر به معروف و نهی از منکری، دعوت به خیر است، ولی هر دعوت به خیری، امر به معروف و نهی از منکر نیست، چه بسا ارشاد الجاهل و یا اعلام و تعلیم باشد.
4.مجموعه آیاتی که مضمون آنها، غرض از ارسال رسل را قطع عذر مکلّفین معرفی میکند.
مجموعهای از آیات در قرآن کریم، وجود دارد که غرض و هدف از ارسال رسُل را اقامه حجت بر انسانها، معرفی میکند. یعنی خداوند متعال به جهت این که مکلّفین، در روز قیامت، عذری برای جهل و مخالفت خود نداشته باشند و نگویند؛ ما هدایتکنندهای نداشتیم، پیامبران الهی را فرستاد
از جمله این آیات میتوان به قول خدای متعال در سوره مائده آیه ۱۹ اشاره نمود که فرمودند:
﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[3]
میفرماید؛ ما رسول خدا (ص) را بعد از یک فَترت زمانی (حدودا 6 قرن بعد از حضرت عیسی بن مریم علیه السلام) برای شما فرستادیم، تا این که نگویید ما بشیر و نذیری نداشتیم. کار بشیر، تبشیر است و کار نذیر، انذار. و ارشاد جاهل هم همین تبشیر (در خصوص واجبات و سنن) و انذار (مکروهات و محرمات) میباشد. پس اگر تبشیر و انذار واجب نباشد نقض غرض لازم میآید و هو بعید عن ساحته تعالی.
آیات دیگری نیز در قرآن کریم به این مطلب دلالت دارند که هدف و غرض از ارسال رسُل، اقامه حجت بر مکلفین و قطع عذر آنها است، مثل این آیات شریفه:
﴿رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[4]
﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[5]
ما دلّ علی وجوب ارشاد الجاهل من الروایات
1.مرفوعه محمد بن جمهور عمّی
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلم) إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.»[6]
در خصوص وجوب ارشاد جاهل به اطلاق این روایت استناد می شود به این بیان که بگوئیم این روایت وجوب اظهار علم بر عالم را هنگام ظهور بدعتها، واجب کرده ( که یکی از موارد اظهار علم، همان ارشاد است) واین بدعت اطلاق دارد هم شامل میشود بدعتی را که منشأ آن علم باشد و هم شامل میشود بدعتی را که منشأ ش جهل باشد. پس بنابراین با این حدیث، وجوب ارشاد جاهل اثبات میشود.
قد یلاحظ علیهدر نقد استدلال به این مرفوعه می گوئیم: این روایت، در باب بدعت است و بدعت ظهور در علم و عمد دارد؛ یعنی معمولا بدعتها از روی علم صورت میگیرد و حال آن که بحث ما، در فرضی است که شخص ارشاد شونده جاهل باشد.
در علم کلام، بدعت را این گونه تعریف میکنند: ادخال ما لیس من الدین فی الدین. این ادخال از افعال اختیاریه به شمار میرود زیرا افعال، خصوصا افعال اختیاریه، ظهور در اختیار و عمد دارد. و شاهد این مطلب قول امیرالمؤمنین علیه السلام، در نهج البلاغه است، که منشأ بدعت را هوای نفس معرفی میکند. و هوای نفس، زمانی است که شخص، عالمانه و عامدانه کاری را انجام دهد. «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ»[7]