درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / کفائت در ازدواج / حکم ازدواج با غلات / بررسی معانی مختلف غلو در کلام رجالیین
بحث غلو
آقای شیخ سند در کتاب الغلو و الفرق الباطنیه روات المعارف بین الغلات و المقصره صفحه 163 وارد بحث حقیقت الغلو و انواعه فی الروایات میشوند و اول تعریفهایی که از غلو شده، بیان میکنند و دوم جامع بین این تعریفها را اشاره میکنند و سوم بعضی از مواردی که در این تعریفها و روایات آمده، بیان میکنند.
ایشان میفرمایند غلو در روایات در معانی متعددی آمده و از قبیل مشترک لفظی نیست، بلکه در حقیقت انواع تجاوز از حدی است که غلات آن را مرتکب شدهاند.
معانی غلو
غلو یعنی ایمان به باطن و کفر به ظاهر. یعنی کفر به ظاهر شریعت داشته باشیم و ایمان به حقیقت باطن. غلات هم تفریط کردند که در اینجا التزام به احکام شرع و فروع دین ندارند. چون به نظرِ آنها باطن دین بسیار مهم است پس برای ظاهر دین وزن و قیمتی قائل نیستند.
ایشان در بصائر الدرجات (که از اصحاب 3 امام (علیه السلام) است) میفرمایند حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ هِشَامٍ عَنِ الْهَيْثَمِ التَّمِيمِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)يَا هَيْثَمُ التَّمِيمِيُّ إِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِالظَّاهِرِ وَ کفَرُوا بِالْبَاطِنِ فَلَمْ يَنْفَعْهُمْ شَيْءٌ وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ بَعْدِهِمْ فَآمَنُوا بِالْبَاطِنِ وَ كَفَرُوا بِالظَّاهِرِ فَلَمْ يَنْفَعْهُمْ ذَلِكَ شَيْئاً وَ لَا إِيمَانَ بِظَاهِرٍ إِلَّا بِبَاطِنٍ وَ لَا بِبَاطِنٍ إِلَّا بِظَاهِرٍ[1] ، یک گروه اینگونه هستند که به ظاهر اخذ میکنند و باطن را رها میکنند. ایمان به ظاهر همراه با ایمان به باطن است. اگر ایمان باطنی داشته باشی باید در ظاهر زندگیت هم نمودار شود. پس هر دو لازم است و انسان هر کدام را کنار بگذارد، اشتباه و خطای استراتژیک در مقوله اعتقادات و عمل است.
آقای شیخ سند میفرمایند این تعریف غلو با آنچه که به ذهن میآید، فرق میکند. البته ایشان باید بگویند حضرت (علیه السلام) نفرمودهاند این، به معنای غلو است بلکه فرمودند یک گروهی اینگونه هستند.
روایت دیگر از باب 21 حدیث 2 جزء 10 موثقه حسن بن علی بن فضال میفرمایند قَالَ: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)إِلَى أَبِي الْخَطَّابِ:«بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ،وَ أَنَّ الزِّنَا رَجُلٌ،وَ أَنَّ الصَّلاَةَ رَجُلٌ،وَ أَنَّ الصَّوْمَ رَجُلٌ؛وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ،نَحْنُ أَصْلُ الْخَيْرِ، وَ فُرُوعُهُ طَاعَةُ اللَّهِ،وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ الشَّرِّ،وَ فُرُوعُهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ». ثُمَّ كَتَبَ:«كَيْفَ يُطَاعُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ،وَ كَيْفَ يُعْرَفُ مَنْ لاَ يُطَاعُ؟!». اینها آدم نیستند بلکه یک سری اعمال و افعال و واجباتی هستند که وادی عمل هستند و عمل باید ملتزم به آنها باشد. اصل خیر ما (اهل بیت (علیهم السلام)) هستیم و فروع خیر طاعت الهی است و اگر انسان اهل طاعت باشد کارش درست است و فروع شر معصیت الله است. یعنی حضرت (علیه السلام) میخواهند بفرمایند هم امر باطنی و هم امر ظاهری. چطور میخواهد اطاعت شود کسی که اصلاً شناخته نشده است؟ باطن و بُعد معرفتی را درست نکردهاید و آن خدایی که اطاعتش را نمیکنید، چطور شناخته شده باشد؟ اتفاقاً اگر انسان خدای متعال را درست شناخته باشد، میفهمد که این خدا، خدایی است که باید از او اطاعت کرد. این روایت از حیث سند معتبر و موثوق الصدور است.
2- معنای دوم غلو الخطأ فی التأویل است. این معنا تقریباً از یک جهت با معنای اول مشترک است. یعنی کسانی که ایمان به حقیقت باطن مکنون دارند، اما در تأویلش دچار خطا میشوند. یعنی اینها به باطن دین ایمان دارند اما در تطبیق و تأویل آن بر مصادیقش دچار خطا شدهاند. این معنا در مکاتبه امام صادق (علیه السلام) با مفضل در بصائرالدرجات صفار و بصائرالدرجات سعد بن عبدالله بن اشعری آمده است. مفضل بن عمر یک سری از گفتار ابی الخطاب و خطابیه را در معارف و معرفت بیان کرده و میگوید اینها قائل هستند که عقیده کافی از عمل است و نیاز به عمل نداریم. وقد سأل فيها المفضّل بن عمر عن عدّة من مقالات أبي الخطاب والخطّابية في المعرفة، و أنهم قالوا بكفاية العقيدة عن العمل، وأنّ للأمور ظهراً وبطناً وأنّ أصل الدين معرفة الرجال ومن عرف ذلك الرجل فقد اكتفى بعلمه به من غير عمل، وهذه المقالة استفظعها المفضل بن عمر حين بلغته، وأنه كتب يسأل عن تفسير ذلك، فأجابه عليه السلام بقوله: و أنا أبيّنه حتى لا تكون من ذلك في عمى ولا في شبهة وقد كتبت إليك في كتابي هذا تفسير ما سألت عنه فاحفظه كلّه كما قال اللَّه في كتابه: «﴿وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾» وأصفه لك بحلاله وأنفي عنك حرامه إن شاء اللَّه، كما وصفت ومعرّفكه حتى تعرفه إن شاء اللَّه، فلا تنكره.[2]
یک ظاهر دارد و یک باطن و اصل دین معرفت رجال است. و شما وقتی فلانی را بشناسی دیگر نیاز به عمل نداری. معرفکه حتی تعرفه انشاءالله فلاتنکحه.
3- معنای سوم غلو ترک تقیه به اظهار تبری جهاراً است. یعنی انسان در مقابل سنیهایی که طبعاً تبری ما را قائل نیستند، تبری را جهراً اظهار کند. در بعضی از روایات این، یک نحوه از غلو است. البته ما زمانی اینها را قبول میکنیم که واقعاً غلو در این معانی در روایات استعمال شده باشد، اما اگر حضرت (علیه السلام) فقط نهی کرده باشند، از کجا میدانید که به آن غلو میگویند؟ غلو از منهیات است، ولی أن هذا المنهی هو الغلو؟! شاهد مطلب این است که ایشان میفرمایند ابن عدي في الكامل في ضعفاء الرجال عن عبد الأعلى بن أبي المسوار قال: سمعت المغيرة بن سعيد الكذّاب يقول: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» علي بن أبي طالب «وَ الْإِحْسانِ» فاطمة «وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى» الحسن والحسين «وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ» كان أبو بكر من أفحش الناس والمنكر عمر بن الخطاب.
كذب عليه لعنة اللَّه.[3]
ما میگوییم در کجای این روایت آمده که غلو است؟ ممکن است خلاف تقیه باشد. پس با مثال ایشان همراهی نمیکنیم.
معنای چهارم الغلو فی التسمیه لا فی اسناد الصفات و الافعال است. در اصل اسناد صفات و افعال به اولیاء الله و معصومین (علیهم السلام) خطا نکردند، اما تسمیه صاحب این صفات و افعال را به اسم ربوبیت و الوهیت اشتباه کردند. به تعبیر دیگر اصل اسناد صفات را اشتباه نکردند اما تسمیه را اشتباه کردند. یعنی کار امیرالمؤمنین (علیه السلام) ربوبیت است ولی نه ربوبیت به معنای خدایی، بلکه به معنای پروراندن. اما به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نباید رب بگوییم ولی اینها به ایشان رب هم میگویند.
معنای پنجم غلو التطرّف السياسي والاندفاع الثوري است. یعنی این افراد میخواهند بگویند ائمه (علیهم السلام) استحقاق سیاست و حکمرانی داشتند و نظام اموی و عباسی جلوی این کار را گرفت و اینها میخواهند بگویند ما درست میگوییم و ائمه (علیهم السلام) در موارد زندگی خود با قدرت میایستادند و قیام میکردند. ایشان میفرمایند این، یک غلو عقایدی بوده و با هم اختلافات سیاسی شدیدی هم داشتند.
6- معنای ششم غلو الاستئكال بمحبّتهم وإظهارها لأجل الوصول إلى الأطماع الدنيويّة. یعنی کسی تکیه کند بر محبت اهل بیت (علیهم السلام) و اظهار محبت اهل بیت (علیهم السلام) برای اینکه به طمعهای دنیوی خود برسند. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند وأمّا المرتفعة هم الذين يرتفعون بمحبّتنا وولايتنا أهل البيت وأظهروه بغير حقيقة وليس هم منّا ولا نحن منهم ولا أئمّتهم أولئك يعذبون بعذاب الأمم الطاغية حتى لا يبقى نوع من العذاب إلّاوقد عذّبوا به[4] . در اینجا چون کلمه مرتفعه (غالیها (یعنی اظهار بلندی میکنند و میخواهند بلند رتبه شوند)) استعمال شده، از این جهت اشکال ندارد که بگوییم یکی از معانی در روایات آمده است.
معنای هفتم غلو إسناد الأفعال الخطيرة في الخلقة إلى المقرّبين من دون تقييدها بإذن اللَّه است. امور بسیار مهم را به مقربین درگاه الهی نسبت دادن، بدون اینکه اینها را مقید کنیم به اذن خدای متعال. اما نگوییم به شرطی که خدای متعال اذن بدهد (البته معتقد هم نباشیم) مثل احیاء موتی، اماته احیا، ابراء ذوی العاهات (شفا دادن بیماریهایی مثل کور مادرزاد). ایشان میفرمایند این میشود غلو و اینکه این غلو در این معنا در کدام روایت متصف به صفت غلو شده؟! در اینجا شاهدی نمیآورند.
ما در این موارد با ایشان همراهی میکنیم ولی بحث ما بر سر اصناف هفتگانه در مورد غلو است. ایشان میفرمایند حقیقت الغلو و انواعه فی الروایات. از کجا معلوم که همه این انواع داخل در حقیقت غلو باشند؟ هر کدام از روایات تصریح کردند و یا لااقل یک لفظی به کار بردند که بتواند هم معنا با غلو باشد و ما همراهی میکنیم.
ایشان در باب 6 میفرمایند دارسة تطبيقية في سلوك المطعون عليهم بالغلو. افرادی که رمی به غلو شدهاند در مقام تطبیق و مصداق خارجی برمیآیند که در مقام عمل چگونه زندگی میکردند.
کتاب قبسات من علم الرجال از آیت الله محمدرضا سیستانی (پسر آیت الله سیستانی) در جلد اول صفحه 35 و 36 اصطلاحات رجالیین را توضیح میدهند.
اصطلاح اول: الترحم و الترضی
اصطلاح دوم: روی عن الثقات و رووا عنه
اصطلاح سوم: صاحب المعصوم
اصطلاح چهارم: غال
ایشان غالی را معنا کرده و میفرمایند در کلمات رجالیینی مثل مرحوم کشی، مرحوم شیخ طوسی، مرحوم نجاشی و ابن غضائری عده زیادی از روات بأنهم من الغلات، و بنی غیر واحد من المتأخرین علی أن المراد بالغلو در نزد این رجالیین قدما توصیف شدهاند. ما هو ما یعم الاعتقاد فی الائمه بالمقامات العالیه، هر کس در مورد ائمه (علیهم السلام) مقامات عالیه را قائل بوده، مرحوم کشی، مرحوم نجاشی، مرحوم شیخ طوسی و ابن قزائری او را غالی معرفی میکردند. البته ما هم مقداری با این حرف همراه هستیم یعنی آنها افرادی را که جرمشان این بوده که مقامات عالیه اهل بیت (علیهم السلام) را نقل میکردند و قائل بودند، متهم به غلو میکردند. واستشهدوا لذلک بما حکاه المرحوم شیخ صدوق عن شیخه ابن الولید من أن اول درجة فی الغلو هو نفی السهو عن النبی. ایشان میفرمایند ولکن الصحیح کما نبه علیه المحقق التستری (صاحب کتاب قاموس الرجال).
مرحوم تستری میفرمایند غالی کسی است که در مورد ائمه (علیهم السلام) به ربوبیت یا نبوت و یا به کفایت محبتشان از اداء فرائض و اجتناب کبائر اعتقاد داشته باشد. ایشان شواهدی میآورند و میفرمایند عدد من الروایات و جمله من کلمات الاصحاب.
مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به اسنادش از ابراهیم بن ابی محمود نقل میکنند و میفرمایند قال قلت للرضا يابن رسول اللّه(ص) ان عندنا اخباراً فى فضائل اميرالمؤمنين(ع) وفضلكم اهل البيت وهى من رواية مخالفيكم ولانعرف مثلها عندكم، أفندين بها؟ راویانشان بعضی از سنیها هستند. ما از مثل این روایات که در مقامات شماست، ندیدیم. آیا ما به روایاتی که در فضائل شماست و بعضی از راویانش غیر امامی هستند، معتقد باشیم؟ فقال: يا بن ابى محمود لقد أجزنى أبى، عن ابيه، عن جده(ع) ان رسول اللّه قال: من أصغى الى ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن اللّه عزوجل فقد عبداللّه وان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس. اینها در بعضی از روایات غلو و در بعضی از روایات تقصیر درست کردند یعنی ما را از شأن خودمان پایینتر آوردند و در بعضی از روایات به خراب کاریهای دشمنان ما (مثل ابوبکر، عمر و امثالهم) شروع به تصریح کردند. فاذا سمع الناس الغلو فينا كفروا شيعتنا ونسبوهم الى القول بربوبيتنا واذا سمعوا التقصير اعتقدو فينا واذا سمعوا مثالب أعداءنا باسمائهم، ثلبونا باسماءنا، وقتی مردم غلوهای در مورد ما را بفهمند شیعیان ما را به نسبه تکفیر میدهند. وقتی مغرضین روایات تقصیری را بگویند، مردم بی دانش فکر میکنند درست میگویند و میگویند اهل بیت (علیهم السلام) مقام پایینی داشتند. خرابکاری دشمنان ما را. ثلبونا باسمائنا، اسم ما را میبرند و همان فحشها را میدهند.